90/9/10
12:11 ص
فریاد روزنامههای ایران از دست انگلیسیها بلند است. انگلیسیها از وقتی که دیدند نفوذ روس در ایران دارد نقصان مییابد و ممکن است ایران سر و صورتی گرفته و درصدد پرداختن خانهی خود از بیگانه برآید بر شدت عملیات خود افزوده و چنان مینماید که حزم و احتیاط معمولی خود را کنار گذاشته و درصدد باشند که از گیرودار این معرکهی جهانگیر، که هر چه باشد عمر کوتاهی خواهد داشت، استفاده نموده و تا حد مقدور نفوذ خود را درجنوب ایران جایگیر نمایند، که اگر فردا در موقع صلح بنا شد دستشان از مداخلههای نامشروع در جنوب ایران کوتاه گردد، اقلاً میخ خوبی در آن سرزمین کوبیده باشند. برای این مقصود از همان اوایل جنگ در صفحه جنوب ایران شروع به یک رشته عملیاتی نمودند که کم کم دامنهی آن به ایجاد پلیس جنوب کشید، که در حقیقت ساخلو دادن دستهی مهم قشون مسلح و منظم انگلیسی است در ایالات جنوب ایران.
انگلیسیها تا کنون مشغول انجام نقشهی دیرینهی خود هستند و آن نقشه عبارت است از تسلط بر خلیج فارس و ایالات مجاور آن، تاریخ دو قرن اخیر، ایالات جنوبی ایران نموداری است از پخت و پزهای سیاسی و نظامی انگلیس در راه اجرای مقصود فوق.
ایران که به قول خود انگلیسیها «جادهی ملل» است مخوفترین وآسانترین راه حمله به هند است. سیروس (1142 ـ 1106 قبل از هجرت) و اسکندر (950 قبل از هجرت) و نادر (1151 ه ) در چندین قرن فاصله از همین راه بر هند تاخته بودند و ناپلئون نیز عبور از همین راه را برای شکست دادن عظمت انگلیس در دیگ کلهی خود میپخت.
انگلیسیها از همان وقتی که با شاه عباس بزرگ همدست شده و پای پرتغالیها را پس از بیشتر از یک قرن تسلط در جزیرهی هرمز (913 تا 1032 ه )، در سال 1032 بریدند در خیال دست یافتن به خلیج فارس و سرزمینهای مجاور آن بودند و این مسئله را نوشتجاتی که از آن تاریخ در دست است تأیید مینماید، چنانکه یکی از وکلای معتبر شرکت هند شرقی در موقع عهدنامه با شاهعباس (1030ه ) برای بیرون نمودن پرتغالیها از جزیرهی هرمز که انگلیسیها را در خلیج فارس دارای بعضی حقوق مینمود نوشته: «فتح هرمز برای انگلیس مترتب فایده نمیشود مگر آنکه جزیرهی مذکور بکلی در تصرف انگلیس آید، مخصوصاً که شاهعباس مانع است که ما در هرمز و در سایر بنادر خلیج فارس استحکامات برپا کنیم.»
تا وقتی که پادشاهان صفویه را اقتداری بود، انگلیسیها را میسر نگردید که در ایران قدی علم نمایند و دورهی قتل و غارت افغان (1135 ـ1143) و جهانگیری نادر (1148 ـ 1160) تقریباً پای آنها از ایران بریده بود، ولی در دورهی سلطنت کریمخان زند (1162 ـ 1193) از نو پروپائی گرفتند، و فرمانهای تجارتی به دست آوردند و دوباره بازارشان رواجی گرفت، ولی عمدهی پیشرفت سیاست و نفوذ انگلیس را باید در ایران عموماً و در جنوب خصوصاً، از دورهی پادشاهان قاجاریه دانست، که جلوی سیل روسها را نتواستند بگیرندو لشکرهای اولاد رومانوف به رهنمایی پطرکبیر مانند بهمنهای خزانی و گردبادهای بهاری از دامنههای اورال و دشتهای روسیه به طرف جنوب سرازیر شدند و کمکم تمام صفحات شمالی ایران را از منتهای نقطهی غربی ماوراء ارس تا بحر خزر و ترکستان فراگرفتند و انگلیسیها را بیش از پیش مضطرب و ملتفت خطری که متوجه هند بود، نمودند.
از همان وقت که پطرکبیر در سال 1135 دربند را که به قول مورخین دروازة ایران است در ساحل غربی بحرخزر تسخیر نموده کمکم بر باکو و گیلان نیز دست یافته بود و در 1138 ضعف و ناتوانی شاه طهماسب دوم صفوی را غنیمت شمرده و با عثمانی عهدنامهای برای قسمت نمودن ایران میبست و جانشین وی کاترین در سال 1198، در اشرف تجارتخانه برپا مینمود، و خیالات تصرف و تسخیر میپخت، انگلیسیها هراسناک گشته و بر توسعهی نفوذ خود در ایران به هر ترتیبی که باشد کمر بستند، از اینرو کمکم چه با بهانهها و دستآویزهای گوناگون و چه به وسیلة قراردادها و عهدنامهها بر اغلب جزایر مهم خلیج فارس و سواحل جنوبی و غربی آن دست یافتند، و یا آنها را در زیر حمایت خود کشیدند، چنانکه مثلاً در سال 1236 به اسم جلوگیری از دزدان دریائی، در جزیرهی قشم ساخلوئی اقامت دادند که کمکم صاحب اختیار جزیرة مذکور گردید.
ولی عمدهی پیشرفت نفوذ انگلیسیها را در ایران باید از آن وقتی دانست که ناپلئون را خیال هند به سر افتاد و در 25 صفر 1232 با فتحعلیشاه عهدنامة اتحاد و مودت معروف را بست و با فعالیت مخصوصی شروع به انجام مقصود نمود. انگلیسیها سراسیمه شده و در آن واحد دو سفیر یکی از هند و یکی از انگلستان با هزاران وعدههای چرب و نرم به ایران گسیل داشتند و چندان نمودند تا در 12 ذیالحجهی 1229 عهدنامهای با ایران بستند که فصل اول بخوبی ترقی ناگهانی فوقالعادهی سیاست انگلیس را در ایران میرساند و فصل مذکور از این قرار است:
«اولیای دولت علیهی ایران برخورد لازم داشتند که از تاریخ این عهدنامهی فیروز هر عهد و شرطی که هر یک از دولتهای فرنگ، که با دولت بهیهی انگریز در حال نزاع و دشمنی باشد بستهاند، باطل و ساقط دانند، لشکر سیار فرنگیان را از حدود متعلقهی به خاک ایران راه عبور به سمت هندوستان و طرف بنادر هند ندهند و احدی از این طوایف را که قصد هندوستان و دشمنی با دولت بهیهی انگریز است نگذارند که داخل مملکت ایران شود».
انگلیسیها پس از این نمایش اخیر نمایش تاریخی دیگری که در ایران دادند در سال 1255 ه. در موقعی بود که محمد شاه هرات را پس از 10 ماه، که از 23 شعبان 1254 تا 17 جمادیالاخر 1255 باشد، محاصره نموده بود و نزدیک بود شهر تسلیم شود که انگلیسیها در جزیرهی خارک قشون وارد نمودند و محمدشاه را مجبور نمودند که دست از محاصره بردارد.
نیرنگهای انگلیسیها در این موقع نمونهای است از سیاست و حیلهگری آنها وانگهی انگلیسیها در این موقع رسماً نقض عهد نمودند، چنانکه فصل نهم عهدنامهای که در 12 ذیالحجه 1229 ه با ایران بسته بودند، دلیل این مدعی است و فصل مذکور از این قرار است:
«اگر جنگ و نزاعی فیمابین دولت علیهی ایران و افغان اتفاق افتد اولیای انگریز را در آن میانکاری نیست و هیچ طرفی را کمک و امداد نخواهند کرد، مگر آنکه به خواهش طرفین واسطهی صلح گردد.»
خلاصه آنکه در این مورد انگلیسیها موقعی برای آشنا شدن به اوضاع جنوب ایران به دست آوردند ولی آشنائی عمدهی آنها با مردم جنوب ایران چند سالی دیرتر در 1273 به عمل آمد که قشون ناصرالدین شاه در تحت فرمان سلطان مرادمیرزای حسامالسلطنه پس از محاصرهی هرات، در 25 صفر سال مزبور، شهر را به تصرف در آورد. در این موقع باز انگلیسیها به جنوب ایران قشون کشیدند و پس از تصرف جزیرهی خارک قریب پنجهزار قشون در بوشهر پیاده کردند و شهر را در تحت اختیار خود قرار داده و در آن واحد به طرف شمال و مغرب رانده محمره را نیز گرفتند و بالاخره ایران را مجبور به عهدنامهی ننگین 8 رجب 1273 ه. نمودند که مطابق فصل ششم آن: «اعلیحضرت پادشاه ایران قبول میفرمایند که از هر نوع ادعا به سلطنت شهر و خاک هرات و ممالک افغانستان صرفنظر نموده و هیچوقت از رؤسای هرات و ممالک افغانستان هیچگونه علامت اطاعت از قبیل سکه و خطبه یا باج مطالبه ننمایند... و قول میدهند که هرات و تمام افغانستان را مستقل شناسند.»
«برار»(1) نویسندهی معروف فرانسوی در این موضوع مینویسد:
«این مسئله دیگر وحدت ایران را یکباره از میان برد.»
از این تاریخ به پس انگلیسیها گاه و بیگاه به وسایل و بهانههای بوقلمونی مشغول گربه رقصانی در ایالات شمالی خلیج فارس گشته و مشغول چیدن بساط اقتدار و نفوذ معنوی و مادی خود گشتند. یک قسمت مهم سیستان و بلوچستان را از ایران مجزی نموده و در تحت حمایت و ادارهی خود آوردند، جزایر و سواحل جنوب و غربی خلیجفارس، مانند عمان و بحرین و مسقط و غیره را کمکم در زیر نفوذ و اقتدار یا حکومت و حمایت خود درآوردند، با شیوخ و رؤسای آن صفحات مثل شیخ محمره مستقیماً داخل مذاکرات و معاملات شده و بدینگونه در جنوب ایران میخواهند ایجاد یک دسته مملکتهای کوچک نیممستقلی بنمایند که برای دولت ایران نهایت اسباب زحمت و دردسر است هر چند به چند هم دستههای کشتیهای جنگی آنها در خلیجفارس، که کمکم حکم یک دریاچهی انگلیسی را پیدا نموده، وارد شده و با دبدبه و شکوه مخصوصی نمایش داده، چند نفر شیوخ سادهلوح را با لقب و نشان و حمایل فریفته و همی میخ خود را در آن نقاط محکمتر و پایهی اقتدار دولت ایران را سستتر مینمایند.
انگلیسیها به عملیات در حوزهی خلیجفارس قانع نشده و کاروان طمع را کمکم به داخل خاک ایران نیز رانده و مخصوصاً در ایالات جنوبی سخت دست به کار گردیدند. پس از کسب آزادی رودخانهی کارون (1306 ه. ) کشتیهای شرکت لینچ انگلیسی آن را تقریباً منحصر به عملیات خود نمودند. چون راه بین بوشهر و شیراز معروف به راه قشقائی سخت بود و مناسب با توسعهی تجارت هند و بریتانیای کبیر نبود، شرکت لینچ در حوالی 1318 ه . مشغول ساختن راهی بین اهواز و اصفهان گردید که به ر اه بختیاری یا راه لینچ مشهور است و به توسعهی تجارت انگلیس در ایران مرکزی کمک بسیار نموده و مینماید.
شرکت تلگرافات هند و اروپا نیز در سال 1320 ه. خط تلگرافی در آن راه نصب نموده است.
برای ترویج زبان انگلیسی خیلی اقدامات نمودند و از آن جمله «هیأت کلیسائی»(2) و هیئت «انجمن لندن» در طهران و اصفهان و جلفا (نزدیک اصفهان) و شیراز و یزد و کرمان مدارس متعدده باز نمودند. در این راه هیأتهای شرقی و غربی کشیشان امریکایی در ایران(3) کمک بسیار به انگلیسیها نمودند. و مخصوصاً در ایالت فارس همیشه اسبابچینیها نمودهاند که دست نشاندگان خود را به حکومت برسانند و حتی به قصد آنکه ایالت مزبور را تا به حد مقدور از حکومت مرکزی مستقل نگاه دارند درصدد برآمدند که حقالحکومه و مخارج حکومتی آن ایالت به عنوان مخصوص در بانک انگلیس (شاهنشاهی ایران) گذاشته شود و در تحت امر و نظارت مستشار بلژیکی مالیه (مرنارد) باشد که در حقیقت دست نشاندهی انگلیسیها بود.
انگلیسیها معادن نفت بختیاری را که یکی از پرپشتترین معادن نفت دنیاست(4) در مقابل مبلغ ناقابلی (20000 لیرهی انگلیسی نقد و 20000 سهام) به دست آوردند و در تأدیهی مبلغ قلیلی هم که سالیانه باید از بابت صدی 19 منافع خالص به ایران بپردازند هزار گربه میرقصانند، چنانکه به عنوان جبران خسارتی که در اواسط ربیعالثانی 1333 ه. به مناسبت زد و خورد انگلیسیها و عثمانیان به شرکت نفت رسیده از دولت ایران ادعای 614000 لیرهی انگلیسی مینمایند.
انگلیسیها همین که جنگ شروع شد، در اوایل سال 1333 با وجود بیطرفی ایران چند نفر تبعهی آلمان را دستگیر نموده و در 26 رمضان 1333 هم در بوشهر قشون پیاده نموده شهر را تصرف کردند و بیرق خود را به جای بیرق شیر و خورشید برفراز دارالحکومه برافراشتند و به پاکتهای پستی منگنهی انگلیسی زدند.
انگلیسیها در 11 محرم 1333 فاتحهی استقلال ایران را خواندند و با تسار روس بقیهالسیف ایران را نیز، که عهدنامهی 1325 ظاهراً خارج از دایره نفوذ آنان گذاشته بود، بین خود قسمت نمودند و در 4 شوال همان سال یادداشت معروف راجع به امور قشونی و مالی(5) را به دولت ایران فرستادند، که سرچشمهی بدبختیهای امروزهی ایران عموماً و ایالات جنوبی خصوصاً گردیده است.
انگلیسیها جواب شخص رئیسالوزرای وقت، ولیخان سپهسالار اعظم را، با آنکه بهتر از همه کس میدانند که در غیاب مجلس ملی و بیخبر از اعلیحضرت شاه و حتی خود اعضای هیئت وزراء بوده و با وجود تکذیبهای رسمی دولت ایران در روزنامههای داخله و خارجه (6) سند قرار داده و مشغول تشکیل قشون در ایالات جنوب گردیدهاند.
مسئلهی تشکیل این قشونی که حالا به پلیس جنوب مشهور گردیده است، یکی از بزرگترین خدشههایی است که انگلیسیها به استقلال ایران وارد آوردهاند.
صاحبمنصبی که از طرف دولت انگلیس مأمور این کار است سرتیپ پرسیسایکس است که در قشون هند سمت صاحبمنصبی داشته و در ممالک شرق و مخصوصاً ایران سیاحت و سیر بسیار نموده است. مشارالیه مدتها نیز در ایران قنسول بوده و نظر به اطلاعات و معلومات زیادی که دربارهی ایران دارد گمان نمیرود که برای اجرای مقاصد انگلیس، بهتر از او کسی را میتوانستند اختیار نمایند.
مقصود انگلیسیها از تشکیل چنین قشونی این است که سیاست خدعه و نیرنگ خود را در آن صفحات با یک قوهی منظمی توأم نمایند که مثل قزاقخانهی ایرانی مشهور، افراد آن ایرانی باشند، ولی با لیرهی انگلیسی و صاحبمنصبان انگلیسی تربیت شوند و در جنوب ایران حکم همان قزاقخانه را در صفحات شمالی ایران پیدا نماید، بلکه صد درجه بدتر، چونکه قزاقخانه هر چه بود و باشد در تحت نظر دولت ایران بود و پولش را دولت ایران میداد، در صورتیکه پلیس جنوب بکلی حکم دستهی قشون اجنبی را دارد که در خاک مملکت دیگری ساخلو داده شده باشد و مأمور سرکوبی یک دسته مردمان بیگناه و بیپناهی باشد.
رفتار انگلیسیها در این اواخر در جنوب رفتار قزاقهای روس را در شمال در سال 1330 ه به یاد میآورد و مانند روسها، انگلیسیها هم دهات و قصبات چند را تنها محض گرفتن زهرهی چشم اهالی فلکزدهی جنوب به توپ میبندند، چنانکه در اواخر سال گذشته ده تونیریزک را و دهج یزد (نزدیک قصبهی انار) و فتحآباد کرمان (وسط راه کرمان و بندرعباس) و ده چاهفارس (در شمال قصبهی نیریز) را به توپ بستند و شرح این واقعات در ستونهای روزنامههای ایران انسان را متحیر مینماید.
انگلیسیها در ممالک بیطرف ایران ادارهی تفتیش مکاتیب برپا نمودهاند، در سرحد سیستان استحکامات ساخته و میسازند، از بندرعباس به کرمان تلگراف میکشند، به زور لیره، گندم و حبوبات را، باوجود قحط و غلائی که در سرتاسر ایران حکمرو است، انبار نموده و در این راه اقتدا به سیاست دیرینهی خود در هند نموده و برای سیر داشتن شکم سربازان خود هلاکت رعیب بیچاره را فراهم میآورند، که با عرق پیشانی خود آن گندم را آبیاری نمودهاست.
انگلیسیها به قول یکی از روزنامههای ایران،با پنجهای که به اسم پلیس جنوب مسلح است، رگ حیات فارس را گرفته و میخواهند ایران را خفه نمایند.