90/9/9
11:14 ع
در نهضت مشروطه، با حرکتی به نام "پیرایشگری دینی" مواجه بودیم و این بزرگترین دامی بود که دنیای غرب برای ایران گسترد و اسیران بسیار گرفت، اسیرانی که نه با اجبار و فشار، که با اختیار و اشتیاق به سوی این دام رفتند و سر به اخلاص فرود آوردند و مطیع و بیقرار در کمند غرب درآمدند!
پیرایشگری یا اصلاحات دینی یا پروتستانیسم، ندایی بود که استعمارگران انگلیسی ازحلقوم روشنفکرهای وابسته به خود برآوردند و در میان مردم به ویژه نسل جوان گسترش دادند. سرلوحه برنامههای پیرایشگری دینی این بود که اسلام باید تغییر کند! و اصلاح شود! و مطابق با تفکر اروپا گردد!
این دگرگونیطلبی با روشهای بسیار ماهرانه و فریبکارانه صورت میگرفت که همه چیز را علیه دین حق میشوراند و این شورش چنان بر مرکب جهل مردم سوار بود و تاخت و تاز میکرد و پیش میرفت که هیچ قدرتی یارای جلوگیری از آن را نداشت و هر کس هم در گرد و غبار برخاسته از این آشوب و اغواگری، اندیشهای آزاد و دیدگانی باز داشت و واقعیتهای تلخ را مشاهده میکرد، جز اینکه از رنج غربت اسلام برخود بپیچد و آه از گلو برآورد و خون دل بخورد، چارهای نداشت.
پروتستانیسم با پیرایشگری دینی حرکت و نهضتی فکری است که در قرن شانزدهم میلادی علیه مسیحیت و کلیسا در اروپا به وجود آمد. این نهضت واکنش و عکسالعملی بود علیه حاکمیت ظلم و جنایت کلیسا که در کنار فساد و تباهیهای مختلفی که انجام میداد، دستگاه "انگیزاسیون" یا تفتیش عقاید را نیز برای محاکمه دانشمندان به راه انداخت و علیه دانش و خرد و بینش شورید و این دستگاه مخوف بسیاری از نظریه پردازان و طرفداران علم و اختراع و اکتشاف را به قتل رساند.
پروتستانیسم یا نهضت اصلاح دینی در غرب(1) هیچ تطابق و سنخیتی با اسلام نداشت و اصولا چنان که بارها تصریح کردهایم اسلام عالیترین تعابیر در بزرگداشت "دانش" و "دانشمندان" را در دل خود ذخیره دارد، تا آنجا که قرآن کریم با تعبیر زیبای "هذا بصائر للناس"(این کتاب مجموعهای از بینشها برای مردم است)(2) از معرفت علمی یاد میکند. و با بیانهایی چون "لعلکم تعقلون" (باشد که تعقل کنید و خرد خویش را به کار اندازید)(3) به خردورزی ترغیب میکند. و با تعابیری مانند "لعلکم تتفکرون" (باشد که فکر و اندیشه کنید)(4) و نیز با این بیان که "و علم الانسان مالم یعلم" (به انسان آنچه نمیدانست آموخت)(5) سرچشمه همه علوم و آموزشها را به خدا نسبت میدهد. و رسالت بزرگ پیامبرش را "یعلمهم الکتاب و الحکمه" (رسولش را برای آموزش کتاب و علم و حکمت برانگیخت)(6) میداند. در متون روایی اسلام نیز با حجم گستردهای از رهنمودهایی مواجه میشویم که اعلام میکنند: طلب علم، در همه حال، واجب است (7) و آنکه به جستجوی علم بشتابد، همچون مجاهد در راه خداست(8) و به طلب علم برخیزید، هرچند با فرو رفتن درگردابها ودرخطر افتادن جانها همراه باشد(9)
جریانهای روشنفکری غربزده نخواستند این حقیقت را دریابند که هیچ نسبتی بین مسیحیت تحریف شده و دستگاه کلیسای قرون وسطی با تعالیم روشن اسلام وائمه اطهار و علمای دین وجود ندارد و نباید این دو را کنار هم نهاد و آنچه در دنیای غرب اتفاق افتاده برای دین اسلام تجویز کرد.
اگرچه جای این پرسش از روشنفکران غربزده دوره مشروطه و اذناب آنان در امروز باقی میباشد، اما باید این واقعیت انکارناپذیر را فراموش نکنیم که مسئله و مشکل اصلی این جریانهای غربزده نه غفلت و بیخبری از حقایق اسلام، که تعمد و ماموریت استعماری آنان در "اسلامزدایی" و حذف تعالیم و ارزشهای دینی ازجامعه ایران بود. زیرا اگر این جماعت که هم دلباخته وطفیلی و هم مامور و مزدور بودند، از کمترین و نازلترین وجدان انسانی برخوردار بودند، حداقل به اعترافات "ویل دورانت" درباره نبوغ اسلام و دانشپروری آن توجه میکردند و در کنار آنچه اینان از جریانات مندرج در آثار او درباره اصلاح دینی در دنیای غرب کپیبرداری کردند و در تحقق آن در ایران کوشیدند، به خشوع و تکریم او نسبت به اسلام و دانشمندان و مخترعین مسلمان نیز اهمیت میدادند(10)
حرکت استعماری اصلاحگری دینی که استعمار انگلیس برنامهریز آن و عناصر روشنفکر نمای غربزده همچون تقیزاده، ملکمخان، آخوندزاده، طالبوف و دیگران مجری آن بودند، باید برای نسل جوان امروز و به عنوان اسنادی از تاریخ نهضت مشروطه به مداقه و بررسی در آید تا اولا مسائل مشروطه به صورت ریشهای طرح و بررسی شود و بینشهای لازم برای جوانان ودانشجویان ذخیره گردد. ثانیا سیر تاریخی غربزدگی و هجوم به اسلام و علمای دین و نهضتهای رهایی بخش اسلامی توسط استعمارگران خارجی و ایادی و اذناب داخلی آنان، زمینههای درک و فهم و تحلیل و نتیجهگیری وقایع مربوط به انقلاب اسلامی ایران را مساعد سازد.
ما معتقدیم یکی از علل اصلی دور ماندن نسل جوان از حقایق اسلامی و واقعیتهای تاریخی مربوط به نهضتهای اسلامی که فقها و علمای دین رهبری آنها را به عهده داشتند، فقدان آگاهیها و بینشهای لازم نسبت به وقایعی است که در نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، قیام 30 تیر، مبارزات شهید مدرس، و انقلاب اسلامی ایران در مراحل مختلف نهفته است و به همین دلیل اصرار داریم که باید آگاهیها و شناخت تاریخی به صورت پشتوانه فکری و سیاسی برای نسلهای امروز و فردا به وجود آید.
همچنین معتقدیم آنچه امروز در ابعاد خارجی و توسط آمریکا و به صورت ترویج "اسلام آمریکایی" در منطقه و عضوگیری از جوانان سرزمینهای اسلامی از جمله ایران مشاهده میکنیم، امتداد همان تحرکات استعمارگران و جریانهای وابسته به آنان در نهضت مشروطه است که در نهایت هرگونه پیرایشگری دینی را به ظهور"اسلام انگلیسی" منتهی ساخت.
عناصر غربزده در آثار و اظهارات خود، پروتستانیسم را گاهی هدم و نابودی دین اسلام میدانستند و بر ضرورت آن پای میفشردند، و گاهی هم به باقی ماندن ایمان مذهبی و محدود شدن دینداری مسلمانان به نماز و ذکر در گوشه خلوت و در امور سیاسی دخالت نکردن معنی میکردند. این دو معنی دارای یک هدف و جهت میباشند که آن حذف کامل جامعیت تعالیم وقوانین اسلامی در همه ابعاد اجتماعی و سیاسی بود و این خط مشی کلی استعمار انگلیس در ایران برای مقابله با اسلام و علمای دین بود. به نمونهای از اظهاراتی که یک "هدف" یعنی حذف کامل اسلام را با دو روش مطرح میکند، توجه کنید:
- نویسنده نمیخواهد که مردم آنالیست بشوند و دین و ایمان نداشته باشند، بلکه حرف من این است که دین اسلام بنابر تقاضای عصر و اوضاع زمانه بر پروتستانیسم محتاج است.
- باید اصلاح دین از راه پروتستانیسم اسلامی تحقق یابد.
- سد راه الفبای جدید و سد راه پویلزاسیون در ملت اسلام، دین اسلام و فناتیزم آن است. برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم و برای بیدار کردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجوب پروتستانیسم در اسلام به تصنیف کمالالدوله شروع کردم.(11)
تفکر پیرایشگری دینی با اسلامزدایی در مشروطه که در نهایت به صورت اسلام انگلیسی که همان اسلام شاهنشاهی میباشد و پوستهای از دین را میگیرد و محتوای آن را رها میسازد و به این طریق قوانین جامع و رهاییبخش دین حق را از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی خارج میکند، امروز توسط اسلام آمریکایی امتداد دارد.
اولا انگلیس و آمریکا، دو روی یک سکه میباشند و دارای ماهیت واحد و اهداف مشترک در بسط سیطره استعماری خویش بر سرزمینهای اسلامی هستند و در نهایت منافع آنان به هم گره میخورد و هر دو دارای خوی استکباری میباشند. ثانیا ستیز با اسلام ناب و اصیل و اسلامزدایی در کشورهای مسلماننشین در قالبهای مختلف و روشهای گوناگون، از برنامههای اصلی و حائز اهمیت آنان است و پرونده عملکرد این دو استعمارگر نشان از عداوت وقفهناپذیرشان نسبت به اسلام و فعالیتهای مخربشان برای جلوگیری از گسترش تعالیم قرآن دارد.
ثالثا طرح و برنامهای که استعمار انگلیس در نهضت مشروطیت به کمک عوامل و جریانهای وابسته به خود در خارج کردن رهبری نهضت از دست فقها و علمای اسلام و طرد و منزوی کردن و مصادره زحمات آنان به نفع خود به مرحله عمل درآورد، تجربهای موفق و پیروز بود.
این عوامل سهگانه موجب شد که طرح پیرایشگری دینی یا اسلامزدایی که توسط استعمار انگلیس به صورت اسلام انگلیسی یا سلطنتی و شاهنشاهی با حفظ استبدادگران در کسوت دین و آزادی به نتیجه مطلوب رسید، توسط آمریکا در عصر ما به مرحله عمل و اجرا درآید و در نهایت به ظهور اسلام آمریکایی منتهی شود.
اکنون در مدارک و اظهارات درنگ میکنیم و عمیق میشویم تا مشخص شود، جریان پیرایشگری دینی یا اسلامزدایی در مشروطه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دیگر بار با تمام قدرت و توان به میان آمد تا نهضت اسلامی ایران را همچون نهضت مشروطه به بیراهه سوق دهد و زمینههای بازگشت مجدد و تداوم حاکمیت و تحقق منافع خویش را که با پیروزی انقلاب اسلامی از بین رفته بود، آماده کند.
این سخن از نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا است که در کتاب خویش به نام"فرصت را دریابیم" به صورت یک هدف و خط مشی مطرح گردید: «ما باید تجددطلبان را در جهان اسلام پشتیبانی کنیم. این هم به سود ماست و هم به سود آنهاست»(12)
سخن نیکسون درواقع استراتژی فرهنگی آمریکا در مبارزة دراز مدت با اسلام به شمار میرود. موضوع سخن و توصیه او نشان میدهد که اولا جریان تجددگرا همان جریان طرفداری پیرایشگری دین در نهضت مشروطه است که سیاست انگلیس بود و به ثمر نشست و آمریکا خواهان تکرار آن است. ثانیا" این روش، بسیار کاربردی و موفق است و جریانهای تجددگرای وابسته به غرب و آمریکا را برای مقابله با اسلام مهمترین گزینه میداند. ثالثا" این نظر که حمایت تجددگران هم به نفع آمریکاست و هم به نفع خود آنان، دو واقعیت را در دل خود دارد که واقعیت اول خوی استعماری آمریکا در سیطرة او بر فرهنگ و اقتصاد و سیاست و مراکز قدرت و حکومت ایران میباشد، و واقعیت دوم ماهیت پلید جریانهای تجددگرای وابسته به غرب و آمریکا را آشکار میکند که خود را به زیر پرچم آمریکا بردهاند و نفع خود را در خیانت به دین و ملت ایران میدانند.
اکنون لازم است نسل جوان ما به مدارکی که در واقع اظهارات جریانهای تجددگرا و معتقد به ضرورت پیرایشگری دینی و اسلامزدایی هستند عمیق شود تا به خوبی دریابد که چگونه همان جریان خزندهای که در نهضت مشروطه علیه اسلام و علمای آگاه و بصیر به وجود آمد و اسلام انگلیسی را به وجود آورد، امروز نیز استمرار دارد و در نهایت اسلام آمریکایی را ترویج میکند!
یکی از غربزدگان وابسته به آمریکا را مشاهده میکنیم که چگونه همان جریان انگلیسی پیرایشگری اسلام در مشروطه را پس از پیروزی انقلاب اسلامی اینگونه مطرح میکند:
"اگر بتوانیم دین را پاکسازی کنیم، شریعت را آزاد کردهایم"(13)
"شریعت آزاد" که از آن یاد میشود، همان شریعتی است که آمریکا میپسندد و منافع این قدرت استعماری را حفاظت میکند!
بنگرید این مخالفان اسلام، چگونه از اسلام و شریعت آزاد حمایت میکنند! راستی آیا جای پای این اسلام پیرایش یافته و مورد نظر عناصر و جریانهای غربگرای دلباختة آمریکا را در سرزمینهای اسلامی به ویژه ایران نمینگریم. آیا آثار مخرب این دیانت و شریعت یعنی "اسلام آمریکایی" را مشاهده نمیکنیم و نمیاندیشیم که چگونه این تفکر در همان حال که معتقد به اسلام بدون جهاد با دشمنان و مبارزه با ظالمان و مستکبران و دفاع از دین و سرزمین و نوامیس و منابع ثروت مسلمین است، اصل "صلح کل" را به محیط فکر و ذهن بسیاری از جوانان مسلمان ناآگاه وارد میکند و از طرفی دیگر با شعارهای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر غربی و آمریکایی هرگونه تحرک و فعالیت سازنده را از جوانان سلب میکند؟
آیا دقیق و عمیق نمیشویم که اسلام آمریکایی در عین حال که حق دفاع از تعدی و تجاوز به جامعه و کشور و مردم آمریکا را ضروری میداند، دفاع مسلمانان در برابر ازتهاجم و ستم متجاوزان و اشغالگران صهیونیستی را "تروریسم" مینامد؟!
جریانهای غربگرای وابسته به آمریکا پس از پیروزی انقلاب برای تحقق اهداف خود در مهیا کردن زمینههای بازگشت سلطه آمریکا به این نتیجه رسیدند که باید جریانهای معتقد به پیرایش دین متشکل شوند و به جریانسازیهای فرهنگی و سیاسی مخالف با انقلاب و نظام اسلامی بپردازند. این عناصر دربارة ضرورت این تشکل و نیز گروههای جمعآمده در آن این گونه نظر میدهند:
"منطق و عقل حکم میکند که کوشش بشود این چهار خانواده سیاسی ایران متشکل بشوند: 1- جریان مشروطهخواهان به عنوان بخشی از کسانی که به دنبال نظام پادشاهی هستند 2- بخشی از نیروهای ملی که تفکر جمهوری خواهی دارند 3- بخشی از چپها که امروز اندیشة ملی دارند، یعنی ایدة سوسیالیسم را با حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران و آزادی به گونهای پیوند دادهاند و درواقع میشود گفت که اندیشههای سوسیال دموکراتی دارند. 4- یک بخش هم از نیروهای اسلامی که تفکرات اعتدالی دارند."(14)
در این اظهارات برای مقابله با اسلام و انقلاب، "مشروطهخواهان" همان اذناب نهضت مشروطه میباشند و طرفدار استقرار نظام شاهنشاهی در ایران هستند و در نهایت اسلام را از حقایق تهی میکنند و به صورت اسلام غربی و از نوع انگلیسی و آمریکایی به جوانانی که قبلا به شستشوی فکری آنها پرداختهاند عرضه میدارند.
"جمهوری خواهان" کسانی هستند که با قوانین اسلام و حضور آن در عرصة سیاست مخالفند و حکومت"جمهوری منهای مذهب" را میطلبند. اینها تفاوتی با مشروطهخواهان حامی نظام سلطنتی و پادشاهی ندارند جز آن که شکل حکومت مورد نظرشان با هم متفاوت است و در عین حال هدف آنان روی کار آوردن همان عناصری است که خوی پادشاهی دارند و هر دو آمال و آرزوهایشان را در نظام حکومتی آمریکا متجلی میبینند.
"چپگرایان ملی یا سوسیال دمکراتها" کسانی هستند که در نفی و خروج اسلام ناب و اصیل از چرخه سیاست و حکومت با دیگر گروهها مشترک هستند و اتفاقا به دلیل همین اشتراک در استراتژی و خط مشی است که به گردهمجمع میشوند و با هم همکاری میکنند.
"گروه اسلامی معتدل" که این گونه مورد توجه و استقبال جریانهای غربگرای آمریکایی قرار گرفته است، مسلمانانی هستند که به صورت یک جریان خاص و در همان حال که خود را تابع اسلام میدانند، با پیوند دین و سیاست و حکومت مخالف میباشند و طرفدار انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران غربگرا میباشند و در نهایت به تشکیل دولت و حکومتی راغب هستند که با آمریکا تعامل داشته باشد و این کشور استعماری را به عنوان یک قدرت برتر بپذیرد و طبیعی است که چنین حاکمانی باید در برابر فشارها و تشرها و تهدیدها و عملکردهای ضد شرع و قانون و آزادی و عدالت که از آنها صادر میشود مرعوب باشند و سکوت اختیار کنند!
اینک نسل جوان ما بینیدیشد که در کجا قرار دارد و کشورش در گذشته و حال با چه جریانهای خزنده و خطرناکی مواجه بوده و هست و چگونه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی توانست همه تجربههای تلخ نهضت مشروطه را به روزهای شیرین پیروزی بر استعمار خارجی و استبداد داخلی تبدیل کند و آزادی و استقلال برای این مملکت به ارمغان آورد.
آیا نباید از این دستاورد و پیروزی بزرگ و بینظیر مراقبت کنیم و در حفظ و تداوم آن به جان بکوشیم؟ و آیا اولین و مهمترین گام برای نگهداری و صیانت از این ارمغان بزرگ، آشنایی با وقایع و رخدادهای تاریخی و اندوختن تجربههای راهگشا و مقصدرسان نمیباشد؟
آنچه که درباره تحرک مخرب جریانهای معتقد به پیرایشگری دینی مطرح کردیم و این جریان را هدف مشترک اسلام انگلیسی و اسلام آمریکایی نامیدیم، گامی است در مسیری که به صیانت از پیروزی بزرگ ملت مسلمان منتهی میشود.
*پاورقی:
1- مراجعه شود به تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج6 . در این مجلد از ابتدا تا انتها موضوع نهضت اصلاح دینی در غرب بررسی شده است.
2- قرآن کریم، سوره جاثیه(45)، آیه 20
3- سوره یوسف(12)، آیه 2
4- سوره بقره(2)،آیه 219
5- سوره علق (96)، آیه 5
6- سوره جمعه(67)، آیه 3
7- کلام حضرت امام جعفر صادق(ع)، الحدیث، ج1، ص 171
8- کلام حضرت امام علیبنابیطالب (ع)، همان منبع
9- کلام حضرت امام جعفر صادق(ع) ، همان منبع
10- ویل دورانت در جلد ششم کتاب تاریخ تمدن، ضمن پرداختن به اوضاع نابسامان مسیحیت و انحرافات کلیسا، در فصل 30 ص 776 تا 890 تحت عنوان "نبوغ اسلام" تلاشها و پیشرفتهای علمی مسلمین در علوم و فنون مختلف را در برابر دشمنیهای کلیسای مسیحی ، به رخ میکشد.
11- روحانیت و مشروطه، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 607
12- هویت، مسعود خرم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، ص 46
13- همان مدرک، ص 60
14- همان مدرک، ص 47
* تفکر دو جریان با یک هدف در دو عصر:
- جریان حامی اسلام انگلیسی در عصر مشروطه: باید اصلاح و پاکسازی دین از راه پروتستانیسم اسلامی تحقق یابد.
- جریان حامی اسلام آمریکایی در عصر حاضر: اگر بتوانیم دین را پاکسازی کنیم، شریعت را آزاد کردهایم.
* "گروه اسلامی معتدل" که دراظهارات طرفداران اسلام آمریکایی از آن حمایت شده، در عین حال که خود را تابع اسلام میدانند، با پیوند دین و سیاست مخالفند و طرفدار انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران غربگرا میباشند و در نهایت به تشکیل دولتی راغب هستند که با آمریکا تعامل داشته باشد و این کشور استعماری را به عنوان قدرت برتر بپذیرد و تابع سیاستهای او باشد.
* نسل جوان ما باید بیندیشد که در کجا قرار دارد و کشورش در گذشته و حال با چه جریانهای خزنده و خطرناکی مواجه بوده و هست و چگونه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی توانست همة تجربههای تلخ نهضت مشروطه را به روزهای شیرین پیروزی بر استعمار خارجی و استبداد داخلی تبدیل کند و آزادی و استقلال برای این مملکت به ارمغان آورد.