90/9/9
11:50 ع
روزنامه تایمز در 20 آگوست 1921، مطلبی را از یک «گزارشگر ویژه در خاورمیانه» تحت عنوان «تنفر از انگلیس سراسر ایران را فرا گرفته است. مطبوعات ناراضی، به سر حد انفجار رسیدهاند»، به چاپ رساند. بوتلر رایت بریده مربوط به این قسمت از روزنامه تایمز را ضمیمه نامه خود کرده و از «عدم محبوبیت بریتانیا در تهران خبر میدهد» و میافزاید: «نارضایتی مردم ایران از بریتانیا بسیار افزایش یافته است و نفرت ایشان از این کشور بسیار شدیدتر از احساس نفرتی است که در گذشته نسبت به روسیة تزاری داشتند؛ و جو عمومی با اینکه روزی به نفع بریتانیا بود اما اکنون به طور محسوسی فرق کرده است. در پارلمان و مطبوعات منازعه سختی علیه پلیس جنوب ایران به راه افتاده و اصل و اساس این نیرو، مورد حمله قرار گرفته است.» مقاله روزنامه تایمز این چنین آغاز میشود: «انعکاس سخنان لرد کرزن در مجلس اعیان بریتانیا (در 26 جولای)، بیش از یک هفته است که صفحات روزنامههای تهران را به خود اختصاص داده است؛ و روزنامههای ایران و ستاره ایران در انتقاد از این سخنرانی مطالبی را به چاپ رسانیدند. شاید خشم و غضب شدید بهترین صفاتی باشند که در توصیف رویکرد این دو روزنامه به کار برد. مطبوعات تهران با درج مجموعهای از مقالات، کلمه به کلمه سخنان لرد کرزن را گزارش کرده و بدین وسیله تلویحاً خشم مردم را دامن زدند و از دو رویی و ریاکاری بریتانیا پرده برداشتند.» توصیفات تایمز از روزنامه ستاره ایران: «خشم غیرقابل کنترل نویسنده [روزنامه ستاره ایران] در نوشتههای او به چشم میخورد که لرد کرزن منظور خاصی نداشته و تنها وانمود کرده که در طول جنگ بریتانیا منجی ایران بوده و پس از آن او را از شر شوروی خلاص کرده است؛ و اکنون نیز مدعی است که ایران آلت دست یکی از متحدین مسکو میباشد. این نویسنده میگوید، ایران بیطرفی خود را در همان ابتدای جنگ اعلان کرد و این مسئله خطری برای هیچ کشوری نداشت مگر روسیه تزاری و بریتانیا که در یک جبهه میجنگیدند. چنانچه روسیه نیروهای خود را از تبریز خارج میکرد، ترکها هرگز این شهر را مورد حمله قرار نمیدادند و همچنین انجام عملیاتهای نظامی متعدد ضروری نمیگردید. بر کسی پوشیده نیست که حضور نیروهای بریتانیا در ایران، تنها دلیل پهلو گرفتن کشتیهای نظامی روسی در انزلی ایران بود؛ چرا که شوروی احساس خطر میکرد. قیام جنگلیها نیز در پی فعالیت نیروهای بریتانیا در ایران شکل گرفت. لذا پس از خروج انگلیسیها، نیروهای شوروی نیز عقبنشینی کردند.» نویسنده از سخنان کرزن در مورد مورگان شوستر و مقایسه او با آرمیتاژ اسمیت بسیار خشمگین شده است. مورگان شوستر «در امور اقتصادی مجلس به وکلا کمک میکرد و مورد احترام و اعتماد تمام ایرانیان بود. وی طی اولتیماتیومی بیرحمانه که حاصل تلاش مشترک بریتانیا و روسیه تزاری بود، در سال 1911 از کار برکنار شد.» تایمز به نقل از روزنامه ستاره ایران مینویسد: «بریتانیا با توافقنامه 1907، اولتیماتیوم 1911 و توافقنامه 1919، به وجود آوردن پلیس جنوب ایران، اعزام آقای آرمیتاژ اسمیت به ایران، وارد ساختن نیروهای هندی به ایران، ممانعت از انجام اصلاحات و مسدود کردن وامهای خارجی و به طور کلی با عملکرد مقامات خود در ایران به ملت ایران فهماند که هیچ علاقهای به ترقی و افزایش قدرت ایران نداشته و در پی این است که این کشور را به هند دوم تبدیل کند تا بتواند سیاستهای استعماری خود را توسعه دهد. بریتانیا با وجود ارتش در ایران مخالفتی ندارد؛ اما ارتشی که تحت فرمان افسران انگلیسی باشد و از فرامین دولت هند پیروی کند. درست همانند پلیس جنوب ایران. بریتانیا از اینکه ایران صاحب تشکیلات اقتصادی شود ترسی ندارد اما تشکیلاتی که همانند مصر تحت نظارت بریتانیا و کنترل مستشاران این کشور باشد. بریتانیا خواهان تأسیس خط آهن در ایران است، اما به هیچ شرکت خارجی یا بینالمللی غیر از شرکتهای خود اجازه نمیدهد امتیاز این خط آهن را به دست بیاورد. بریتانیا در پی صنعت معدن ایران است، اما همانند نفت اهواز، تنها شرکتهای انگلیسی میبایست به این اقدام مبادرت ورزند تا از این طریق بتواند مخارج دولت ایران را تحت کنترل داشته باشد. بریتانیا از تغییر و تحول در تعرفههای گمرکی استقبال کرد، چرا که به نفع تجارت شاهنشاهی بریتانیا بود. این است رویکرد دولت انگلیسی؛ دولتی که وزیر خارجه آن مدعی است هیچ قدرت غربی همانند ایشان، بدون غرض و بدون طمع ورزیدن برای نجات زندگی و کمک به حفظ عظمت کشورهای شرقی، فعالیت نمیکند. اما با کمال احترام، ملت ایران این بیغرضی و همچنین تلاشهای خالصانه برای احیا و زندگی بخشیدن به ایرانیان را نمیپذیرند. ایراندوستی خود را با دربار لندن اعلام میکند و لازم به ذکر میداند که هیچگاه ابزاری در دست دشمنان بریتانیا نخواهد بود؛ اما تعهدی هم ندارد که تمام منابع اقتصادی خود را در اختیار بریتانیا قرار دهد. بریتانیا در پی آن است که خزانههای خود را از ثروت تمام ملل پر کند و خواهان این است که از تجارت تمام کشورها به نفع پیشرفت اقتصادی خود بهره ببرد.» روزنامه ستاره ایران در 5 اکتبر 1921 مینویسد: «آقای چیک، کنسول بریتانیا در شیراز، در شش سال گذشته تمام توان خود را به کار گرفته است تا عشایر قشقایی و کشکولی را به جان هم بیاندازد و از این طریق تا کنون هزاران ایرانی بیگناه کشته شدهاند... بریتانیا بانی و مسبب تمام فجایع قضیه آندرلینکو (اسرائیلینکو) در تهران میباشد که تاکنون نتایج بسیار نامیمونی به همراه داشته است... بریتانیا با دخالت در امور اموال عمومی، زمینه قحطی جدیدی را مهیا میسازد.» ستاره و دیگر روزنامههای ایرانی، به زودی بهای سنگینی را در برابر جسارت خود پرداخت کردند.
در پاییز سال 1921، جان آر. داس پسوس یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی، به ایران سفر کرد و به دوست خود، فردریک برد، نایب کنسول آمریکا در بیروت نامهای نوشت. در نوشتههای داس پسوس آمده است که با اینکه ظاهراً قوامالسلطنه و «سرپرستان قدیمی» قدرت را در دست دارند، «شاه از ترس سکوت کرده است» و تمام مجموعه دولت «تحت امر و اختیار رضاخان میباشد. وی همچنان بر مسند وزارت جنگ تکیه زده است و فرماندهی 000/18 سرباز را برعهده دارد؛ بزرگترین نیروی نظامی که ایران تا به امروز به خود دیده است. وی فردی قابل توجه به نظر میرسد؛ بیسواد است و زندگی [کاری] خود را از زمانی که یک سرباز صفر بود آغاز کرد، اما انرژی بسیاری داشت. داستانها حاکی از آن است که وی قادر به خواندن و نوشتن نیست. به هر حال اگر این داستانها صحت هم داشته باشند، شکی نیست که وی بر اوضاع فعلی چیره است؛ و ارتش او تمام عواید مملکت را میبلعد و حتی یک شاهی هم برای دیگر وزارتخانههای دولت باقی نمیگذارد.» پس از فرار سیدضیاء، رضاخان «دولت موقتی را به رهبری قوامالسلطنه تشکیل داد و طبق معمول برای اینکه سر و صداها را آرام کند، دستور تشکیل مجلس را داد... مستشاران بریتانیا برای دومین بار ایران را ترک کردند و انگلیسیها فضایی را به وجود آوردهاند که گویی همگی قصد دارند از خاک ایران خارج شوند؛ نیروی پلیسی خود، (پلیس) جنوب ایران را منحل کرده و آقای نرمن، وزیر مختار خود را از ایران فراخواندهاند.» داس پسوس متذکر میشود علیرغم «خروج» بریتانیا از ایران، «استیلای بریتانیا خرد کنندهتر به نظر میرسد. به نظر من، تنها فکری که به ذهن اقشار مختلف جامعه ایران خطور میکند این است که از شر این کابوس خلاص شوند. این احساسات موجی از نفرت و بیاطمینانی نسبت به تمام اروپاییان به وجود آورده است و تعصبات دینی قدیمی را علیه «سگان کافر» تجدید کرده است. به نظر میرسد بریتانیا میکوشد با به کار گرفتن هر سیاست ممکنی از جانب اداره امور هند، از خودکفایی ایران جلوگیری کند و تلاشهای این کشور را برای نزدیک شدن به دیگر کشورهای مدرن دنیا عقیم بگذارد. این یعنی در پیش گرفتن سیاستی که همواره ایران را وابسته نگاه داشته و از چیزی که خود نیازی به آن ندارد دریغ ورزند.» داس پسوس اضافه میکند که مطمئنترین راه برای عقب نگاه داشتن ایران، حمله به نظام آموزشی آن است: «در مورد نظام آموزشی، شواهد حاکی از آن است که عوامل بریتانیا با پرداخت پول و رشوه به مجتهدین با نفوذ (روحانیون ایرانی که قدرتمند، فاسد و به خوبی سازمان یافته میباشند)، آنان را واداشتند که اوباش بازار را علیه این مدارس تحریک کنند؛ و از این طریق مدارس غیر دینی را به تعطیلی کشاندند. همه اینها باعث شد که روز به روز نفرت مردم از بریتانیا و دیگر اروپاییها بیشتر شود.» داس پسوس در ادامه گزارش میکند که بریتانیا در مقابل این موج نفرت، دست به تشکیل دیکتاتوری نظامی میزند: «با این حال، برای رسیدن به این مهم، تمام عواید مملکتی، که بیشتر آن از حق الامتیاز پرداختی شرکت نفت انگلیس ـ ایران تأمین میشود، تا آخرین سکه جذب خزانه وزارت جنگ میشود. دیگر وزارتخانههای دولت به ندرت وجهی را دریافت میکنند، لذا مقامات این وزارت خانهها خواه ناخواه مجبورند به کمک پیشکش و هدایا زندگی خود را اداره کنند. هر انتقاد و اعتراضی هم به شدت سرکوب میشود؛ همانطور که اخیراً شاهد توقیف یکی از روزنامههای پر مخاطب تهران یعنی ستاره ایران بودیم؛ این روزنامه سخنان توهینآمیزی در مورد قزاقها منتشر ساخته بود. سردبیر روزنامه به چوب و فلک بسته شد و سپس روانه زندان گردید... شاه و اعیان فئودال هیچ قدرتی ندارند. دیکتاتوری نظامی نیز اساس چندان محکمی نمییابد که بنای خود را بر آن استوار سازد... سؤال اینجاست که بریتانیا در گام بعدی دست به چه اقدامی خواهد زد؟»