صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
< << 6 7 8 >

90/9/9
11:36 ع

وثوق الدوله، صدراعظم احمدشاه قاجار از نخستین روزهایی که زمام امور را در دست گرفت، به طور محرمانه مذاکراتی را برای انعقاد یک قرارداد با نمایندگان دولت انگلیس آغاز کرد که این مذاکرات، به صورت کاملاً سری، در حدود نه ماه به طول انجامید. سرانجام در روز هجدهم مرداد سال 1298 ش یک روز پس از امضای قرارداد 1919 م در حالی که شاه قاجار عازم اروپا بود، ناگهان و بدون زمینه قبلی، اعلامیه وثوق الدوله به ضمیمه متن قرارداد در ایران منتشر شد و اعلام گردید که این قرارداد مورد تصویب هیئت وزیران قرار گرفته است. این قرارداد شامل شش ماده و یک مقدمه و خلاصه آن عبارت بود از تعهدات انگلستان درباره احترام مطلق به استقلال و تمامیت ایران، تامین مستشاران انگلیسی برای ادارات ایران و همکاری با ایران در زمینه احداث خطوط آهن و شبکه ارتباطی به همراه اعطای وام از طرف انگلستان. همچنین به موجب این قرارداد، انگلیس، زمام امور مالی، اقتصادی و ارتش ایران را در دست می‏گرفت و ارتش متحدالشکل زیر نظر فرماندهان انگلیسی تشکیل می‏شد. در حقیقت با انعقاد این معاهده انگلیسیها عهده دار اداره امور نظامی و اقتصادی ایران می شدند . تعرفه گمرکی نیز در ظاهر برای حفظ منافع ایران و در حقیقت به سود بریتانیا تغییر می‏یافت. با انتشار این بیانیه، موجی از مخالفت و موافقت در کشور برخاست و وثوق‏الدوله برای آرام کردن اوضاع، به مخالفان خود، مقادیر زیادی رشوه داد. همچنین این قرارداد در خارج از کشور، مورد مخالفت آمریکا و فرانسه که منافع خود را در خطر می‏دیدند قرار گرفت و سرانجام این معاهده، به علت فشار شدید افکار عمومی، عملی نشد و پس از برکناری وثوق الدوله، لغو گردید.


90/9/9
11:29 ع

ماژور « ایمبری ویس » قنسول آمریکا هنگام عکسبرداری از سقاخانه شیخ‌هادی که در آن روز، شایعاتی در مورد معجزات آن در افواه بود مورد هجوم و حمله‌ عده‌ زیادی از مردم قرار گرفت و به شدت مجروح شد. پس از انتقال به بیمارستان نظمیه عده‌ای از مردم داخل بیمارستان شده با داس و قمه و چکش و آب جوش او را به قتل ‌رساندند.
به دنبال این حادثه در تهران حکومت نظامی اعلام گردید. دو روز بعد «شارژ دافر» ـ کاردار ـ امریکا در وزارت خارجه حضور یافته با ذکاءالملک فروغی وزیر خارجه مذاکره نمود. در این جلسه کاردار تقاضای شصت هزار دلار خون بها برای وراث ایمبری نمود. همچنین درخواست کرد دولت ایران اجاره کشتی جنگی امریکا را که بالغ بر صد هزار دلار می‌باشد بپردازد. این کشتی جنازه ایمبری را به امریکا حمل خواهد کرد. ذکاءالملک با هر دو پیشنهاد قنسول آمریکا موافقت نمود.
دست کم تا زمانی که حکومت رضاشاه برقرار بود، هیچ نشریه‌ای در ایران جرأت نداشت علت واقعی این قتل را بنویسد. پس از سقوط رضاشاه کتابی تحت عنوان « حماسه نفت» منتشر شد و به حادثه قتل « ویس» اشاره کرد. سپس مجله خواندنیها به نقل گزارش کتاب راجع به این حادثه پرداخت، با هم این گزارش را می‌خوانیم:
ماژور «رابرت ایمبری ویس» کنسول آمریکا در تهران مردی کامل و خوش سر و وضع و مجرب و کاردان بود. در تهران حتی بچه‌های ولگرد هم او را می‌شناختند. اما او نیز با تمام درباریان و مشاورین متنفذ شاه آشنا بود و از تمام دسیسه‌ها و توطئه‌هائی که بین رود فرات و دشت وسیع ترکستان چیده می‌شد آگاهی داشت. او یک کنسول ایده‌آل برای یک دولت بزرگ بود.
در یک روز گرم ماه ژوئن 1924 ماژور ایمبری به قصد گردش در پایتخت از خانه به درآمد. از آنجا که عشق زیادی به عکاسی داشت یک دوربین عکاسی به شانه‌اش آویزان کرده بود و با این وضع یکه و تنها در کوچه‌های تنگ تهران شروع به گردش کرد.
در آن اوقات اوضاع خیلی آشفته و درهم بود. چند روز پیش از آن دولت ایران به موجب یک بخشنامه به اتباع اروپایی اطلاع داده بود که ملت به تحریک آخوند‌های متعصب قصد دارد تمام اروپائی‌ها را قتل عام کند. ماژور ایمبری بی‌ارزشی چنین بخشنامه‌هائی را می‌دانست و از طرفی هم هنوز از اهالی تهران هیچ عمل نامطلوبی سر نزده بود. پس ویس کنسول آمریکا می‌توانست گردش عادی خود را به آرامی ادامه دهد. ناگهان از دور ازدحام انبوهی دید چند نفر ایرانی ملبس به جامه‌های رنگ رنگ در کوچه‌ها نمایش می‌دادند . جمعیت کثیری به دنبال آنها افتاده بود هیچ عکاسی نبود که از چنین فرصت استفاده کند. ماژور ایمبری به سرعت دوربینش را از کیف درآورده ودر دوربین را برداشت برای میزان کردن رو به جمعیت گرفت. غفلتاً درویش بلند قد لاغر اندام ژنده‌پوشی از میان جمعیت بیرون آمد چشمهای درشت او در چشمهای ماژور خیره شد ودر حالی که دست‌ها را به سوی آسمان بلند می‌کرد فریاد زد: مؤمنین این است شیطان رجیم مردی که سه چشم دارد نگاه کنید ای مؤمنین او دو چشم در سر دارد و یک چشم در دست ای ایرانی‌ها کیست که سه چشم دارد فقط شیطان است که سه چشم دارد و با فریادهای وحشیانه خود را بر روی ماژور انداخت.
«رابرت ایمبری» با یک مشت قوی او را به کناری انداخت. در یک چشم به هم زدن ازدحام تهدید کننده و پرهیاهو او را در خود محصور نمود. سنگی بر بناگوشش خورد و ماژور ایمبری رولورش را کشید اما دیگر دیر شده بود و جمعیت اورا از پای درانداخت.
یک ساعت بعد وقتی پلیس مداخله کرد از ماژور رابرت ایمبری ویس کنسول ممالک متحده جز نعشی متلاشی شده و تغییر شکل یافته و غرقه در خون چیزی باقی نبود.
اضطراب شدیدی از این فاجعه بر اتباع اروپائی مستولی گشت . از صد سال پیش و از زمان قتل گریبایدوف سفیر روس در ایران چنین حوادثی به وقوع نپیوسته بود. حکومت ایران از این فاجعه بسیار پوزش خواست و مسئولیت این واقعه را به گردن توده متعصب انداخت. اما اروپائی‌ها مطلع می‌دانستند که در شرق، توده همیشه آلتی در دستهای زمامداران پشت پرده است.
در نیمه اول قرن اخیر سفیر روس در تهران به دست توده به قتل رسید و این قتل نتیجه دسیسه‌‌ای بود که از طرف دربار بر ضد او چیده شده بود اما چه دست‌هائی ممکن بودتوده را بر علیه «ویس» کنسول آمریکا برانگیزد.
رفته رفته اسم یک نفر در افواه شایع شد. این اسم که نخست به طور نجوی برده می‌شد و سپس علناً بر زبانها جاری می‌شد در شماره 24 سپتامبر 1924 روزنامه هرالد تریبون چاپ نیویورک فاش گردید و قتل «ماژور ایمبری» به حساب هارولد اسپنسر گذاشته شد. وی سالخورده‌ترین و لایق‌‌ترین عامل مخفی انگلیس در خاور نزدیک بود اما پشتیبان این عامل کمپانی‌های مقتدر نفت انگلیس بودند «ویس» کنسول آمریکا کمی پیش از حادثه قتل تمام نفوذ خود را به کار انداخته بود تا منابع نفت شمال ایران را از چنگ یک کمپانی انگلیسی به در آورده و آن را به کمپانی مشهور سینکلر آمریکا واگذار کند. اما مداخله او در سیاست نفت به بهای جان او تمام شد.


90/9/9
11:27 ع

با وجود بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ ضربات و خسارات جبران‌ناپذیری بر پیکر میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بی‌محابای قوای بیگانه و نیرو‌های متخاصم به خاک ایران، در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارای سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بی‌ثباتی را دامن زد و به تشدید ضعف دولت مرکزی و وخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بی‌طرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارت و خرابی تحمل کرد.
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد؛ قحطی‌ای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیرو‌های بیگانه ـ به ویژه قوای انگلستان ـ در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ و در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باور‌نکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
اخبار و گزارشهای مربوط به این قحطی در روزنامه‌های آن زمان و کتابهای تاریخی که به حوادث آن دوره پرداخته‌اند و خاطرات بعضی از رجال و دست‌اندر‌کاران ـ از جمله خاطرات بعضی از افسران انگلیسی که در آن دوره در ایران حضور داشتند و از نزدیک شاهد ماجرا بودند ـ تا حدودی منعکس شده است. اما ـ از کتاب فرمانفرما و قحطی شیراز نوشته دکتر حافظ فرمانفرماییان که بگذریم ـ تاکنون هیچ اثر مستقلی درباره قحطی بزرگ ایران و ابعاد فاجعه‌آمیز و باور‌نکردنی آن و علل و عوامل تشدید و ادامه و گسترش آن، تألیف و منتشر نشده است؛ کتاب «قحطی بزرگ» ترجمه‌‌ای است از پژوهش آقای محمد‌قلی مجد، محقق ایرانی مقیم آمریکا که در آن کشور چاپ و منتشر شده است و عنوان آن «The Great Famine and Genocide in Persia 1917-1919» می‌باشد.
وی پژوهش خود را در زمینه قحطی بزرگ در ایران با تکیه بر اسناد و مدارک و گزارشهای آرشیو وزارت خارجه آمریکا و نیز اخبار و اطلاعات و گزارشهای موجود در روزنامه‌های آن دوره، به ویژه روزنامه‌های رعد و ایران و همچنین خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران در زمان جنگ جهانی اول به پایان برده است. پژوهش آقای مجد اولین کار جدی و مستقل درباره قحطی بزرگ در ایران در دوران جنگ جهانی اول و ابعاد فاجعه‌آمیز آن ـ که نویسنده از آن به «هولوکاست واقعی» تعبیر کرده - و نقش انگلستان در تشدید و ادامه آن است.
نویسنده در ضمن پژوهش خود اخبار و گزارش‌های دست اول و رقت‌انگیزی از نتایج حضور نیرو‌های نظامی بیگانه و عملیات و اقدامات آنان در ایران ارائه داده است؛ اقداماتی که با «جنایت جنگی علیه غیر‌نظامیان» همسان و برابر بوده است. او نشان داده است که چگونه نیرو‌های انگلستان، در حالی که مردم یک شهر از گرسنگی به جان آمده بودند، آذوقه‌ای را که از شکم گرسنه همان مردم زده بودند،‌ به هنگام عقب‌نشینی از برابر نیرو‌های عثمانی برای آنکه به دست حریف نیفتد، یکجا از میان بردند و نیز چگونه ارتش انگلستان برای تدارک آذوقه مورد نیاز نفرات خود در ایران، به جای وارد کردن آذوقه از هندوستان، به لطایف‌الحیل اقدام به جمع‌آوری و خرید گندم و جو و سایر مایحتاج مردم گرسنه و قحطی‌زده ایران می‌کند تا در ناوگان دریایی انگلستان جای خالی بیشتری برای ترابری نظامی ارتش انگلستان باقی بماند، زیرا وارد کردن گندم از هندوستان، مستلزم حمل آن با کشتی است و نیز چگونه ژنرال انگلیسی مسئول تدارک آذوقه در گفتگو با دیپلمات آمریکایی از این «زرنگی» به خود می‌بالد و نیز چگونه نیرو‌های متجاوز روسیه در فصل زمستان در منطقه سردسیر غرب ایران، برای تأمین هیزم مورد نیاز خود به خانه‌های مردم هجوم می‌برند و در و پنجرة خانه مردم بی‌دفاع و بی‌پناه را از جا می‌کنند و می‌سوزانند؛ و مردم بیچاره و فلک‌زده را در میان برف و یخبندان به داس تیز و بی‌رحم سرما و گرسنگی می‌سپارند تا دسته دسته درو شوند و نیز چگونه کنسول روسیه به وحشی‌گری نیرو‌های نظامی کشورش در ایران اعتراف می‌کند و...
ممکن است خواننده این کتاب دریابد که آقای مجد بر آن بوده است که ثابت کند عملکرد ارتش انگلستان در ایران مسبب اصلی تشدید فاجعه قحطی بزرگ بوده است. این دریافت کاملاً درست است و خود ایشان در مصاحبه‌‌ای در این باره می‌گوید: «عجیب‌تر از همه نقش بریتانیا در این فاجعه است. قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیسی‌ها بود. ولی انگلیسیها نه تنها هیچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخیم‌تر کرد و سبب مرگ میلیونها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به دلیل قحطی نابود می‌شدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می‌شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم می‌کرد. جالب‌تر این که انگلیسی‌ها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بین‌النهرین به ایران شدند. به علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول درآمد‌های نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند.»  اما از سوی دیگر، خواننده می‌بیند که مستندات عمده و اصلی این کتاب، اسناد آرشیو وزارت خارجه آمریکاست و ممکن است در ذهنش این سئوال پدید آید که در تحقیق درباره ماجرایی به این اهمیت ـ که انگلستان متهم اصلی آن است ـ چرا از اسناد و مدارک انگلیسی خبری نیست؟ در پاسخ به این سئوال آقای مجد چنین پاسخ داده است: «میان عملکرد دولت‌های آمریکا و انگلیس در زمینه انتشار اسناد طبقه‌بندی شده تفاوت جالبی وجود دارد. در آمریکا قانون آزادی اطلاعات وجود دارد. طبق این قانون دستگاههای دولتی موظفند پس از گذشت 30 سال اسناد طبقه‌بندی شده خود را علنی کنند و اگر بخواهند سندی را همچنان در حالت طبقه‌بندی شده نگه دارند، باید دلیل موجهی ارائه کنند. در چنین مواردی، محقق می‌تواند با استناد به قانون آزادی اطلاعات، خواستار علنی شدن سند فوق شود. اگر دستگاه دولتی مربوط امتناع کند، محقق می‌تواند در دادگاه فدرال اقامه دعوی کند و سرانجام با حکم دادگاه سند را به دست آورد. در انگلستان مسئله کاملاً فرق می‌کند. در این کشور قانون آزادی اطلاعات وجود ندارد. دولت بریتانیا می‌تواند اسناد را همچنان در حالت طبقه‌بندی شده نگه‌ دارد و تنها اسناد گزیده و دستچین شده را در اختیار محققین قرار دهد. به علاوه، امکان اقامه دعوای محققان علیه دولت به خاطر علنی نکردن اسناد تاریخی نیز وجود ندارد. به این دلیل، دستگاه‌های دولتی بریتانیا می‌توانند تا هر وقت که بخواهند اسناد را در حالت طبقه‌بندی شده نگه‌ دارند و از انتشار آن خودداری کنند.
یک نمونه چشمگیر و مهم، اسناد وزارت جنگ و اسناد نظامی انگلیس در رابطه با ایران سال‌های 1921ـ 1914 است. این اسناد هنوز در حالت طبقه‌بندی شده قرار دارند و اعلام شده که تا پنجاه سال دیگر، یعنی تا سال 2053، علنی نخواهند شد. حتی اگر این پنجاه سال نیز طی شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که این اسناد حتی در آن زمان نیز علنی شوند. در اینجا، انسان حیران می‌شود که انگلیسی‌ها می‌خواهند چه چیزی را پنهان کنند؟» 


90/9/9
11:21 ع

 

آنچه که در روابط ملل و دول مورد تأکید ویژه و تدقیق نظر قرار می‌گیرد علاوه بر طول مدت، نوع و شکل و ماهیت آن در برهه‌ها و مقاطع مختلف زمانی است. برای یافتن طول مدت روابط ایران و انگلیس ناگزیر از بازگشت به دوران شاه عباس صفوی هستیم. اما برای فهمیدن ماهیت این روابط باید مقاطع مختلف زمانی را با در نظر گرفتن شروع ارتباط بررسی نماییم. 
در طول قرن هفدهم و هجدهم میلادی، ماهیت روابط بریتانیا با ایران اصولاً تجاری بود و از طریق «کمپانی هند شرقی» اعمال می‌شد. کشور انگلستان نماینده سیاسی در ایران نداشت و کمپانی علاوه بر کنترل بخش عمده تجارت، با اعزام نمایندگان خود، در حفظ منافع بریتانیا اهتمام تمام داشت. 
در قرن نوزدهم پدیده انقلاب صنعتی تحولات بزرگ و مختلفی را در اروپا و بالاخص در انگلیس به وجود آورد. در سیر صنعتی شدن دو نیاز عمده برای کشورهای اروپایی ایجاد شد: 
1. افزایش تولیدات
2. فروش محصولات.
برای رفع این دو نیازمندی توجه جدی به خارج از کشور معطوف گردید. بر این اساس اروپا و انگلیس مصمم بودند تا یکی از سیاستهای مهم خارجی خود را بر پایه تأمین مواد اولیه تولید و بازاریابی برای فروش کالاهای تولیدی پی‌ریزی نمایند. 
با توسعه حوزه نفوذی کمپانی هند شرقی و ایجاد رقابتهای اروپایی بر سر شرق، اهمیت منطقه‌ای ایران، در حفظ امنیت هندوستان و راههای تجاری آن بیش از پیش نمایان شد. 
بریتانیا برای مصون نگه‌داشتن قلمرو خارجی خود از هر گونه تعرض احتمالی بر آن شد تا روابط سیاسی نزدیکی با ایران برقرار کند.  نزدیکی روابط سیاسی با گسترش نفوذ اقتصادی، همراه شد. این تقارن، توأم با ضعف حکومت مرکزی باعث شد روابط سیاسی به صورت مداخلات روزانه در حل مسائل مملکتی درآید و نفوذ اقتصادی، با شناسایی امکانات باارزش و بالقوه ایران، به صورت رقابت در کسب امتیازات بیشتر، شکل بگیرد. 
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تمام همت بریتانیا بر آن بود که از نفوذ روزافزون روسیه در ایران جلوگیری نماید. اما با کشف ذخایر نفتی نظر و مساعی انگلستان برای حفظ تسلطش و گسترش سیطره خود در ایران، مخصوصاً در حوزه جنوبی دو چندان شد. اما همسایه شمالی ایران رقیب سرسختی بود که به آسانی توافق‌طلبی انگلیس را تحمل نمی‌کرد. در این میان ایران نیز دستخوش تحولات نه چندان سریعی بود که ناشی از اعمال همین رقابتهای نفع‌طلبانه می‌شد. این رقابتها قبل از جنگ جهانی اول تا شروع جنگ جهانی دوم که انگلیس متوجه حضور رقیب سوم یعنی آلمان شد، ادامه داشت. 
مقطع زمانی 25 ـ 1320 ش سالهایی است که خط مشی استعماری انگلیس ظهور و بروز نمایان‌تری دارد و در خلال جنگ جهانی دوم برای حفظ منطقه خاورمیانه به اوج خود می‌رسد چنان که یکی از اقدامات بریتانیا برای تحکیم موقعیت خود در جنوب ایران و جلوگیری از نفوذ آلمان به این خطه، اتفاق با شوروی است. هر دو با وصف بر این‌که می‌دانستند دولت مرکزی یارای مقاومت ندارد، اما به بهانه مقابله با خطر آلمان، در سحرگاه سپتامبر 1941 م/1320 ش توطئه اشغال را از «شمال و جنوب‌غربی و غرب»  به اجرا درآوردند. 
بوجود آمدن تغییر اساسی و دگرگونی کامل در روابط ایران و انگلیس یکی از خصوصیات متمایز سالهای 25 ـ 1320 ش با مقاطع زمانی دیگر است. چرا که انگلیس در اتفاق با شوروی برای تحکیم منافع خود، دیگر نیازی به ایرانی مستقل و باثبات ندارد تا نقش یک حایل تمام عیار را در رسیدن به هندوستان بازی کند. با تغییر دیپلماسی انگلیس، به یک‌باره می‌بینیم اشغال ایران، جواز سیاسی می‌یابد و با هجوم روس و انگلیس صورت عملی به خود می‌گیرد. 
هجوم متفقین به ایران، دگرگونی‌های سریع و بسیاری را در پی داشت. دگرگونی‌هایی که از توان رویارویی مردم و مملکت خارج بود. تأثیرات منفی اشغال بر حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی ایران از طرفی و طلوع و افول دولتهای نوین که از ثبات و دوامی برخوردار نبودند از طرف دیگر، باعث گردید مردم ایران دچار بحرانهای متعدد و جانکاهی گردند که عمدتاً دول اشغالگر در بوجود آمدن و تشدید آنها سهم قابل توجهی داشتند.  
وجود تنش‌های گوناگون و رفتار تحقیر‌آمیز توأم با اکراه انگلیسی‌ها و بی‌اعتنایی آنان به سرنوشت ایران، به تدریج نوعی بدبینی و بیزاری را در عامه، موجب گردید.  
ورود و اقامت نیروهای متفق، «گرچه عده حقیقی آنان بر دولت ایران معلوم نبود، اما همواره از 50 هزار نفر نیز کمتر نبوده است.»   ، علاوه بر تأثیرات نابهنجار سیاسی، نابسامانی‌های زیادی را در زمینه اقتصاد کشور نیز به وجود آورد. به طوری که تمام امکانات کشور از راهها، وسایل نقلیه، خواربار، غلات، سوخت، قند و شکر، دارو، وسایل ارتباطی، تولیدات نفتی و صنعتی همه و همه در جهت مساعی جنگ به کار گمارده شد. «انتقال تعداد زیادی از لهستانی‌ها به ایران که نفرات آنان بین سی تا چهل هزار نفر تخمین زده شده است»  و به کار گماردن «70 هزار کارگر که قاعدتاً باید مشغول کشاورزی باشند، به امر ساختمان جاده و راه‌آهن برای متفقین» و انتقال مقادیر کثیری خواربار به خارج کشور آن هم به جهت فقدان نظارت کامل در مرزها، وجود مشکلات حمل و نقل دریایی و زمینی و نبود کامیون و لاستیک کافی  مردم را در معرض قحطی، بیماریهای مسری، فقر و تباهی قرار داد. تصویب قانون انتشار اسکناس و اجازه صدور بیشتر اسکناس به هیئت نظارت بر اندوخته که به جهت تأمین حوایج ریالی متفقین انجام گرفت، به مثابه تیر خلاصی بر اقتصاد ورشکسته ایران بود. اما در این میان نظر وزارت خارجه بریتانیا چیز دیگری بود. در این باب الکساندر کادوگان در نامه‌ای به تقی‌زاده می‌نویسد: 
«... دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان این تصمیم را با حسن استقبال تلقی نموده و امیدوار است که این تصمیم به مشکلاتی که در راه تأمین حوایج ریالی متفقین در ایران ایجاد شده بود، خاتمه بخشید. این وجوه برای اصلاح جاده‌ها، بهبود بنادر و توسعه خطوط آهن کشور صرف شده و تا به امروز از این راه فواید بی‌شمار و پایداری نصیب ایران گردیده است...»  
اما آیا او غافل بود که اصلاح جاده‌ها و تمام آن‌چه مدعی است جز برای رفع حوائج نظامی و تسریع در انتقال مایحتاج جنگی نبوده است؟
این تجاهل انگلستان بهای گزافی را برای ایران در پی داشت. در حالی که انگلیس با موقعیت و نفوذ سنتی خود می‌توانست برای رتق و فتق امور متفقین، با اتخاذ عملکردی همسو با مسائل ایران، تأثیر مثبتی در منطقه گذاشته و از میزان بحران‌ها تا اندازه‌ای بکاهد. اما نه تنها سعی ننمود بلکه هنگامی که رفع حوایج متفقین، کمبود مواد غذایی، گندم، خواروبار، شکر، نان و... قوت لایموت مردم را به نقطه بحرانی رساند، مقامات انگلیسی تمام تقصیر را متوجه مردم ایران دانسته و آنان را مردمی محتکر، سفته‌باز و سودجو انگاشته و دولت را قادر برای حل مشکلات ندانسته و بدین ترتیب دولت و ملت را مقصر و مسئول تمام بدبختی‌ها نامیدند. همان‌طور که الکساندر کادوگان در ادامه نامه خود به تقی‌زاده می‌نویسد: 
«... دولت ایران هم به سهم خود اقدامی به عمل بیاورند که مقررات قانون ضداحتکار جداً به موقع اجرا درآید و کسانی را که تخلفشان به ثبوت برسد، شدیداً به مجازات برسانند. بدبختانه دولت ایران در مورد اجرای این قانون تا به حال چندان بذل همتی ننموده و عمل آن‌ها دال بر این معنی شده که سفته‌بازان و محتکرین اجازه دارند بدون تشویش خاطر عملیات خویش را ادامه بدهند...»  
در امور گمرکی نیز دخالت کنسولگری‌های انگلیس کاملاً مشهود است و عملاً با اجرای سیستم گواهی‌نامه حمل دریایی، بدین معنا که در بندر مبدأ صورت کلیه محصولات کشتی به رؤیت و تصویب کنسولگری دولت انگلیس می‌رسید و پس از آن اجازه حمل می‌یافت، کنترل ورود و خروج هر نوع کالا از طریق خلیج‌فارس به ایران زیر نظر دقیق دولت بریتانیا قرار گرفت و اداره کل معاملات خارجی درمانده از هرگونه اقدامی شد و همواره عجز خود را در اداره امور با بیان این که: 
«... اقدام در حمایت از سفارشات دولت و تجار برای اداره که نه می‌تواند با نمایندگان سیاسی شاهنشاهی در خارجه مکاتبه نمایند و نه در اجازه ورود کالا دخالت داشته نه تجار را می‌شناسد، مشکل است و اقدامی که تاکنون می‌نموده عبارت از احضار تجار و درخواست سپردن تعهدی دایر بر عدم صدور مجدد آن به خارجه بوده است...» 
ابراز می‌داشت.
محدودیت در نوع و مقدار واردات و صادرات به بحرانی‌تر شدن اوضاع مردم ایران که خود را مستقیماً داخل در جنگ نمی‌دیدند، کمک کرد. با این حال دولت برای ورود کالاهای اساسی نظیر گندم، شکر، دارو، قماش، برنج و... اقدامات متعددی انجام می‌داد. اما نبود امکانات حمل و نقل، کمبود کشتی‌های باری، دخالتهای نابجای ارتش انگلیس در امور گمرکات مانع از توزیع به موقع می‌شد و با توجه به دسترسی آسان آنها به اطلاعات ذی‌قیمت حکومتی به راحتی در تعیین خط مشی‌های کلی دولت تأثیر می‌گذاشتند. در دستوری که وزیر دارایی وقت به رؤسای ادارات دارایی خراسان و اراک و بوشهر داده است، دادن هرگونه اطلاعات را به مأمورین انگلیسی مجاز دانسته است. بدین مضمون که: 
«مقتضی است هر نوع اطلاعی که مأمورین کنسولگری انگلیس در باب جمع‌آوری گندم و محصول سالهای گذشته و امسال و غیره بخواهند به آنها بدهید. وصول این دستور را که کاملاً محرمانه و فقط نزد خود شما نگاهداری خواهد شد، اطلاع دهید.  
و از دخالتهای ارتش انگلیس در امور گمرکات در گزارشی از گمرک اهواز آمده است: 
«... مقامات ارتش انگلیس به گمرک اهواز شفاهاً دستور داده که کلیه گندم را باید گمرک تحویل گرفته و در اهواز انبار نموده و بدون اجازه آنها به احدی تحویل ندهد...»  
و در گزارشی خبر از قاچاق کالا توسط وسایل نقلیه ارتش انگلیس است: 
«... عده‌ای از بازرگانان بیگانه مقدار زیادی کالاهای مختلفه از بازار تهران خریداری و به طور قاچاق به خارج حمل و به فروش می‌رسانند... و با وسایل نقلیه ارتش انگلیس به خارجه حمل و در کانتین‌هایی که برای ارتش مزبور دایر نموده‌اند، مورد استفاده قرار می‌دهند و چون با وضع کنونی بازرسی این قبیل وسایل برای مأمورین مربوطه مقدور نیست از این‌رو خواهشمند است مقرر فرمایید مراتب را با سفارت انگلیس مورد مذاکره قرار داده و اجازه بازرسی این وسایط را در صورت اقتضا تحصیل و یا مقامات مربوطه به مأمورین مربوطه ارتش آن دولت ابلاغ نمایند...» 
و در گزارشی دیگر آمده است: 
«... اتحادیه بازرگانی انگلیس فعلاً بسیاری (قریب 1500 دستگاه یعنی در واقع 40%) از مجموع ماشینهای باری کشور را در خدمت خود دارد. بدین نحو عده نسبتاً کمی را که با در نظر گرفتن احتیاجات حمل و نقل از هر تناسبی خارج است برای پخش گندم و غیره، لازمه سراسر کشور است باقی گذارده است...»  
دولت انگلیس با تمام این مشکلاتی که بر سر تولید، ورود و توزیع مواد غذایی وجود دارد و ارتش او جزو مسببین اصلی محسوب می‌گردد، باز اعلام می‌دارد: 
«... در کرمان و سایر جاها انتشار یافته که انگلیسی‌ها مقدار زیادی مواد غذایی و سوخت و غیره خریداری می‌کنند و این عمل باعث کمیابی و گرانی اجناس شده، این اخبار به کلی بی‌اساس و دروغ است. هیچ قسم مواد غذایی، برای سربازان انگلیسی در ایران و یا خارج از ایران خریداری نشده و تبعه انگلیس مقیم ایران نیز علاوه بر احتیاجات عادی خود چیزی نخریده‌اند، ولی برعکس از ظرف چهار ماه اخیر چهل هزار تن گندم هندوستان و بیست هزار تن شکر جاوه به ایران وارد شده و مقدار زیادی نیز در راه می‌باشد. اتخاذ ترتیبی برای پخش صحیح مواد غذایی در ایران وظیفه دولت ایران است نه بریتانیا...»  
و با یک استدلال ساده خود و ارتش انگلیس را مبرا از دخالت می‌داند. در حالی که بر طبق گزارشهای اداره گمرک اهواز، کرمانشاه و خرمشهر آمده است: 
«1ـ در ظرف سه ماهه آخر سال 1320 و سه ماهه اول سال 1321 مقدار 16344 عدل و در ماه شهریور 1321 پنج کامیون سیب‌زمینی از طرف مأمورین نظامی انگلیس بدون انجام آیین گمرکی به عنوان احتیاجات ارتش انگلیس در عراق از مرزهای ایران خارج شده و نماینده بنگاه یو.ک.سی.سی در مرز خسروی به گمرک محل اطلاع داده است که در آتیه نیز مقدار زیادی سیب‌زمینی حمل خواهد شد. 
2ـ به موجب تصویب نامه مشاره 6650 مورخه 9/4/21 [13] هیئت وزیران اجازه صدور مقادیر معینی پیاز و خشکبار و ژامبون و پیه خشک و سیر و فلفل سبز و نمک و سوسیس به وابسته بازرگانی سفارت انگلیس داده شده است. ولیکن هیئت وزیران با تقاضای صدور 9600 تن سیب‌زمینی موافقت نفرموده و از طرف این وزارت هم اجازه صدور سیب‌زمینی داده نشده است. با این حال صدور سیب‌زمینی بدون رعایت مقررات ادامه دارد و حتی نسبت به صدور خشکبار هم که تا میزان 2400 تن مورد تصویب هیئت وزیران واقع شده است، مأمورین نظامی انگلیس از ارائه بازنامه و تسلیم اظهار‌نامه به گمرک خودداری می‌نماید. چنان‌که اخیراً به مقدار 10770 جعبه برگه قیصی توسط بنگاه یو.ک.سی.سی از مرز خسروی صادر شده و آیین گمرکی آن انجام نیافته و نماینده بنگاه نام برده متعذر به عدم وصول دستور برای پرداخت حقوق و عوارض و انجام آیین گمرکی گردیده است.
... ولیکن تاکنون مأمورین نظامی انگلیس بر طبق مفاد آن عمل نکرده و کالاهای مورد احتیاج خود را بدون مراجعه به اداره گمرک و بر خلاف مقررات از کشور خارج می‌کنند و ضمناً کامیونهای حامل کالای صدوری را در جلو [ی] گمرک خانه مرزی نگاه نمی‌دارند تا اقلاً بازرسی اجمالی به عمل آید...» 
دقیقاً براساس چنین تفکری، خط‌مشی انگلیس در ارتباط با ایران شکل می‌گرفت و غارت سرمایه‌های ملی نیز امری مسلم و عادی بود. مأمورین نظامی هم بر پایه همین زمینه فکری، بدون توجه به نظریات دولت ایران، به هر اقدامی که منافعشان اقتضا داشت، دست می‌زدند و در موقعی که وزارت خارجه به هولمن کاردار دولت انگلیس «راجع‌به ساختمان لوله‌های نفت از آبادان به خاک عراق» اعتراض می‌کند که: 
«... هنوز مشخصات فنی آنها به وزارت واصل نگردیده و معلوم نیست برای حفظ منافع دولت چه تصمیمی اتخاذ شده است و از طرف دیگر رؤسای شرکت نفت از طرف مقامات سیاسی و نظامی دولت انگلیس اجازه مذاکره راجع‌به ساختمان این لوله‌ها و دادن اطلاعات مربوط به آنها را ندارند...»  
«... حال از قرار معلوم لوله نفت مزبور که چند ماه پیش بنا به تقاضای مخصوص مأمورین نظامی انگلیس عمل آن از طرف شرکت نفت انگلیس و ایران شروع شده بود، تقریباً به اتمام رسیده است از نقطه‌نظر نظامی این موضوع حایز اهمیت و فوریت شمرده شده و خیلی جای تأسف است که ساختمان آن در موقع خود به دولت شاهنشاهی اعلام نشده است...»
و در نامه‌ای رابرتس حسابدار متخصص دولت در شرکت نفت، برای اداره امتیازات می‌نویسد:
«... شرکت اظهار می‌دارد که لوله‌های حامل نفت مورد سخن جزو نقشه‌های نظامی بوده و مجاز نیستند درباره آنها اطلاعاتی بدست بدهند...» 
شرکت نفت ایران و انگلیس که 51% سهام آن متعلق به دولت انگلیس بود حافظ بی‌چون و چرای منافع بریتانیا به شمار می‌رفت و چون از حمایت دولت انگلیس برخوردار بود، خود را در اعمال هر نوع سیاستی آزاد می‌دید و در امور سیاسی و نظامی مربوط به نفت خود را فاقد مسئولیت و فقط مأمور اجرای تصمیمات مقامات سیاسی و نظامی دولت انگلیس می‌دانست و هر گونه مذاکره‌ای را در این باب تنها از طریق سفارت انگلستان و با کسب اجازه از مقامات آن مشروع و جایز قلمداد می‌کرد.  روی همین اصل دولت ایران نیز خیلی محتاطانه با شرکت نفت رفتار می‌کرد و در تعاملهای تجاری ایران بیشتر در کسوت مجری طرحهای از پیش تعیین شده حاضر می‌شد به نوعی که حتی در اتخاذ ساده‌ترین تصمیمات جانب احتیاط و ملاحظه را فراموش نمی‌کرد. برای نمونه می‌توان نامه‌ای را که کفیل اداره امتیازات برای وزارت دارایی می‌فرستد مبنی بر این که شرکت نفت انگلیس و ایران تقاضای روادید برای عده‌ای از مستخدمین خارجی خود کرده است، به این مضمون نام برد: 
«... استخدام کارمندان خارجی از طرف آن شرکت تابع بند 11 از ماده شانزدهم امتیاز‌نامه که عیناً از نظر مبارک می‌گذرد، می‌باشد: ماده شانزدهم بند 11ـ مسلم است که کمپانی صنعتگران و مستخدمین فنی و تجاری خود را به اندازه‌ای که اشخاص ذی‌صلاحیت و با تجربه در ایران یافت شود، از اتباع ایران انتخاب خواهد کرد و این نیز مسلم است که مستخدمین غیر‌فنی کمپانی منحصراً از اتباع ایران خواهد بود...
چون طبق اظهار شرکت تأخیر در صدور روادید نتایج وخیمی در عملیات آن شرکت داشته و از طرف دیگر سرکنسولگری فلسطین نیز در گزارش خود تشخیص فنی و غیر‌فنی بودن را از عهده خود خارج دانسته است، نامه پیوست به عنوان وزارت امور خارجه تهیه گردیده که به کنسولگری دولت شاهنشاهی در فلسطین دستور دهند که کسانی را که نماینده شرکت نفت به عنوان کارمند فنی معرفی می‌نماید، روادید داده و در تشخیص فنی بودن آنها اشکالاتی ننمایند...»   
***
دوره پنج ساله 46ـ1941 م/ 25ـ1320 ش از لحاظ تاریخ معاصر ایران و شکل‌گیری نوع تازه‌ای از روابط خارجی بسیار حائز اهمیت است. انتخاب دو نقطه شروع و پایان این دوره نیز گواهی بر تحولات سریع داخلی و دخالتهای بی‌محابای خارجی است. سال 1320 ش با یورش ناگهانی متفقین آشکارا یک دگرگونی کامل در روابط خارجی ایران بالخصوص با انگلستان به وجود آمد. به همین جهت مردم و دولت را با مشکلات حجیم و با شتاب روبرو ساخت که خود سرفصل تازه‌ای از تاریخ ایران است. سال 1325 ش با بحران آذربایجان، شدت درگیری‌های پنج ساله متفقین پیروز با یکدیگر، به اوج خود می‌رسد  و سهم‌جویی از غنایم جنگی، شکل دادن به دنیای پس از جنگ، ایجاد جای پایی محکم در منطقه و حفظ اقتدار و نفوذ سرلوحه برنامه‌های آنان قرار می‌گیرد که این نیز خود پایان برهه‌ای و آغاز فصلی جدید بر کتاب تاریخ است.

 


90/9/9
11:14 ع

در نهضت مشروطه، با حرکتی به نام "پیرایشگری دینی" مواجه بودیم و این بزرگ‌ترین دامی بود که دنیای غرب برای ایران گسترد و اسیران بسیار گرفت، اسیرانی که نه با اجبار و فشار، که با اختیار و اشتیاق به سوی این دام رفتند و سر به اخلاص فرود آوردند و مطیع و بی‌قرار در کمند غرب درآمدند! 
پیرایشگری یا اصلاحات دینی یا پروتستانیسم، ندایی بود که استعمارگران انگلیسی ازحلقوم روشنفکرهای وابسته به خود برآوردند و در میان مردم به ویژه نسل جوان گسترش دادند. سرلوحه برنامه‌های پیرایشگری دینی این بود که اسلام باید تغییر کند! و اصلاح شود! و مطابق با تفکر اروپا گردد! 
این دگرگونی‌طلبی با روش‌های بسیار ماهرانه و فریبکارانه صورت می‌گرفت که همه چیز را علیه دین حق می‌شوراند و این شورش چنان بر مرکب جهل مردم سوار بود و تاخت و تاز می‌کرد و پیش می‌رفت که هیچ قدرتی یارای جلوگیری از آن را نداشت و هر کس هم در گرد و غبار برخاسته از این آشوب و اغواگری، اندیشه‌ای آزاد و دیدگانی باز داشت و واقعیت‌های تلخ را مشاهده می‌کرد، جز اینکه از رنج غربت اسلام برخود بپیچد و آه از گلو برآورد و خون دل بخورد، چاره‌ای نداشت. 
پروتستانیسم با پیرایشگری دینی حرکت و نهضتی فکری است که در قرن شانزدهم میلادی علیه مسیحیت و کلیسا در اروپا به وجود آمد. این نهضت واکنش و عکس‌العملی بود علیه حاکمیت ظلم و جنایت کلیسا که در کنار فساد و تباهی‌های مختلفی که انجام می‌داد، دستگاه "انگیزاسیون" یا تفتیش عقاید را نیز برای محاکمه دانشمندان به راه انداخت و علیه دانش و خرد و بینش شورید و این دستگاه مخوف بسیاری از نظریه پردازان و طرفداران علم و اختراع و اکتشاف را به قتل رساند. 
پروتستانیسم یا نهضت اصلاح دینی در غرب(1) هیچ تطابق و سنخیتی با اسلام نداشت و اصولا چنان که بارها تصریح کرده‌ایم اسلام عالی‌ترین تعابیر در بزرگداشت "دانش" و "دانشمندان" را در دل خود ذخیره دارد، تا آنجا که قرآن کریم با تعبیر زیبای "هذا بصائر للناس"(این کتاب مجموعه‌ای از بینش‌ها برای مردم است)(2) از معرفت علمی یاد می‌کند. و با بیان‌هایی چون "لعلکم تعقلون" (باشد که تعقل کنید و خرد خویش را به کار اندازید)(3) به خردورزی ترغیب می‌کند. و با تعابیری مانند "لعلکم تتفکرون" (باشد که فکر و اندیشه کنید)(4) و نیز با این بیان که "و علم الانسان مالم یعلم" (به انسان آنچه نمی‌‌دانست آموخت)(5) سرچشمه همه علوم و آموزش‌ها را به خدا نسبت می‌دهد. و رسالت بزرگ پیامبرش را "یعلمهم الکتاب و الحکمه" (رسولش را برای آموزش کتاب و علم و حکمت برانگیخت)(6) می‌داند. در متون روایی اسلام نیز با حجم گسترده‌ای از رهنمودهایی مواجه می‌شویم که اعلام می‌کنند: طلب علم، در همه حال، واجب است (7) و آنکه به جستجوی علم بشتابد، همچون مجاهد در راه خداست(8) و به طلب علم برخیزید، هرچند با فرو رفتن درگرداب‌ها ودرخطر افتادن جان‌ها همراه باشد(9) 
جریان‌های روشنفکری غرب‌زده نخواستند این حقیقت را دریابند که هیچ نسبتی بین مسیحیت تحریف شده و دستگاه کلیسای قرون وسطی با تعالیم روشن اسلام وائمه اطهار و علمای دین وجود ندارد و نباید این دو را کنار هم نهاد و آنچه در دنیای غرب اتفاق افتاده برای دین اسلام تجویز کرد. 
اگرچه جای این پرسش از روشنفکران غرب‌زده دوره مشروطه و اذناب آنان در امروز باقی می‌باشد، اما باید این واقعیت انکارناپذیر را فراموش نکنیم که مسئله و مشکل اصلی این جریان‌های غرب‌زده نه غفلت و بی‌خبری از حقایق اسلام، که تعمد و ماموریت استعماری آنان در "اسلام‌زدایی" و حذف تعالیم و ارزش‌های دینی ازجامعه ایران بود. زیرا اگر این جماعت که هم دلباخته وطفیلی و هم مامور و مزدور بودند، از کم‌‌ترین و نازل‌ترین وجدان انسانی برخوردار بودند، حداقل به اعترافات "ویل دورانت" درباره نبوغ اسلام و دانش‌پروری آن توجه می‌کردند و در کنار آنچه اینان از جریانات مندرج در آثار او درباره اصلاح دینی در دنیای غرب کپی‌برداری کردند و در تحقق آن در ایران کوشیدند،‌ به خشوع و تکریم او نسبت به اسلام و دانشمندان و مخترعین مسلمان نیز اهمیت می‌دادند(10) 
حرکت استعماری اصلاح‌گری دینی که استعمار انگلیس برنامه‌ریز آن و عناصر روشنفکر نمای غرب‌زده همچون تقی‌زاده، ملکم‌خان، آخوندزاده، طالبوف و دیگران مجری آن بودند، باید برای نسل جوان امروز و به عنوان اسنادی از تاریخ نهضت مشروطه به مداقه و بررسی در آید تا اولا مسائل مشروطه به صورت ریشه‌ای طرح و بررسی شود و بینش‌های لازم برای جوانان ودانشجویان ذخیره گردد. ثانیا سیر تاریخی غرب‌زدگی و هجوم به اسلام و علمای دین و نهضت‌های رهایی‌ بخش اسلامی توسط استعمارگران خارجی و ایادی و اذناب داخلی آنان، زمینه‌های درک و فهم و تحلیل و نتیجه‌گیری وقایع مربوط به انقلاب اسلامی ایران را مساعد سازد. 
ما معتقدیم یکی از علل اصلی دور ماندن نسل جوان از حقایق اسلامی و واقعیت‌های تاریخی مربوط به نهضت‌های اسلامی که فقها و علمای دین رهبری آنها را به عهده داشتند، فقدان آگاهی‌ها و بینش‌های لازم نسبت به وقایعی است که در نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، قیام 30 تیر، مبارزات شهید مدرس، و انقلاب اسلامی ایران در مراحل مختلف نهفته است و به همین دلیل اصرار داریم که باید آگاهی‌ها و شناخت تاریخی به صورت پشتوانه فکری و سیاسی برای نسل‌های امروز و فردا به وجود آید. 
همچنین معتقدیم آنچه امروز در ابعاد خارجی و توسط آمریکا و به صورت ترویج "اسلام آمریکایی" در منطقه و عضوگیری از جوانان سرزمین‌های اسلامی از جمله ایران مشاهده می‌کنیم، امتداد همان تحرکات استعمارگران و جریان‌های وابسته به آنان در نهضت مشروطه است که در نهایت هرگونه پیرایشگری دینی را به ظهور"اسلام انگلیسی" منتهی ساخت. 
عناصر غرب‌زده در آثار و اظهارات خود، پروتستانیسم را گاهی هدم و نابودی دین اسلام می‌دانستند و بر ضرورت آن پای می‌فشردند، و گاهی هم به باقی ماندن ایمان مذهبی و محدود شدن دینداری مسلمانان به نماز و ذکر در گوشه خلوت و در امور سیاسی دخالت نکردن معنی می‌کردند. این دو معنی دارای یک هدف و جهت می‌باشند که آن حذف کامل جامعیت تعالیم وقوانین اسلامی در همه ابعاد اجتماعی و سیاسی بود و این خط مشی کلی استعمار انگلیس در ایران برای مقابله با اسلام و علمای دین بود. به نمونه‌ای از اظهاراتی که یک "هدف" یعنی حذف کامل اسلام را با دو روش مطرح می‌کند، توجه کنید: 
- نویسنده نمی‌خواهد که مردم آنالیست بشوند و دین و ایمان نداشته باشند،‌ بلکه حرف من این است که دین اسلام بنابر تقاضای عصر و اوضاع زمانه بر پروتستانیسم محتاج است. 
- باید اصلاح دین از راه پروتستانیسم اسلامی تحقق یابد. 
- سد راه الفبای جدید و سد راه پویلزاسیون در ملت اسلام، دین اسلام و فناتیزم آن است. برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم و برای بیدار کردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجوب پروتستانیسم در اسلام به تصنیف کمال‌الدوله شروع کردم.(11) 
تفکر پیرایشگری دینی با اسلام‌زدایی در مشروطه که در نهایت به صورت اسلام انگلیسی که همان اسلام شاهنشاهی می‌باشد و پوسته‌ای از دین را می‌گیرد و محتوای آن را رها می‌سازد و به این طریق قوانین جامع و رهایی‌بخش دین حق را از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی خارج می‌کند، امروز توسط اسلام آمریکایی امتداد دارد. 
اولا انگلیس و آمریکا، دو روی یک سکه می‌باشند و دارای ماهیت واحد و اهداف مشترک در بسط سیطره استعماری خویش بر سرزمین‌های اسلامی هستند و در نهایت منافع آنان به هم گره می‌خورد و هر دو دارای خوی استکباری می‌باشند. ثانیا ستیز با اسلام ناب و اصیل و اسلام‌زدایی در کشورهای مسلمان‌نشین در قالب‌های مختلف و روش‌های گوناگون، از برنامه‌های اصلی و حائز اهمیت آنان است و پرونده عملکرد این دو استعمارگر نشان از عداوت وقفه‌ناپذیرشان نسبت به اسلام و فعالیت‌های مخربشان برای جلوگیری از گسترش تعالیم قرآن دارد. 
ثالثا طرح و برنامه‌ای که استعمار انگلیس در نهضت مشروطیت به کمک عوامل و جریان‌‌های وابسته به خود در خارج کردن رهبری نهضت از دست فقها و علمای اسلام و طرد و منزوی کردن و مصادره زحمات آنان به نفع خود به مرحله عمل درآورد، تجربه‌ای موفق و پیروز بود. 
این عوامل سه‌گانه موجب شد که طرح پیرایشگری دینی یا اسلام‌زدایی که توسط استعمار انگلیس به صورت اسلام انگلیسی یا سلطنتی و شاهنشاهی با حفظ استبدادگران در کسوت دین و آزادی به نتیجه مطلوب رسید، توسط آمریکا در عصر ما به مرحله عمل و اجرا درآید و در نهایت به ظهور اسلام آمریکایی منتهی شود. 
اکنون در مدارک و اظهارات درنگ می‌کنیم و عمیق می‌شویم تا مشخص شود، جریان پیرایشگری دینی یا اسلام‌زدایی در مشروطه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران دیگر بار با تمام قدرت و توان به میان آمد تا نهضت اسلامی ایران را همچون نهضت مشروطه به بیراهه سوق دهد و زمینه‌های بازگشت مجدد و تداوم حاکمیت و تحقق منافع خویش را که با پیروزی انقلاب اسلامی از بین رفته بود، آماده کند. 
این سخن از نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا است که در کتاب خویش به نام‌"فرصت را دریابیم" به صورت یک هدف و خط مشی مطرح گردید: «ما باید تجدد‌طلبان را در جهان اسلام پشتیبانی کنیم. این هم به سود ماست و هم به سود آنهاست»(12) 
سخن نیکسون درواقع استراتژی فرهنگی آمریکا در مبارزة دراز مدت با اسلام به شمار می‌رود. موضوع سخن و توصیه او نشان می‌دهد که اولا جریان تجدد‌گرا همان جریان طرفداری پیرایش‌گری دین در نهضت مشروطه است که سیاست انگلیس بود و به ثمر نشست و آمریکا خواهان تکرار آن است. ثانیا" این روش، بسیار کاربردی و موفق است و جریان‌های تجددگرای وابسته به غرب و آمریکا را برای مقابله با اسلام مهم‌ترین گزینه می‌داند. ثالثا" این نظر که حمایت تجددگران هم به نفع آمریکاست و هم به نفع خود آنان، دو واقعیت را در دل خود دارد که واقعیت اول خوی استعماری آمریکا در سیطرة او بر فرهنگ و اقتصاد و سیاست و مراکز قدرت و حکومت ایران می‌باشد، و واقعیت دوم ماهیت پلید جریان‌های تجدد‌گرای وابسته به غرب و آمریکا را آشکار می‌کند که خود را به زیر پرچم آمریکا برده‌اند و نفع خود را در خیانت به دین و ملت ایران می‌دانند. 
اکنون لازم است نسل جوان ما به مدارکی که در واقع اظهارات جریان‌های تجد‌دگرا و معتقد به ضرورت پیرایشگری دینی و اسلام‌زدایی هستند عمیق شود تا به خوبی دریابد که چگونه همان جریان خزنده‌ای که در نهضت مشروطه علیه اسلام و علمای آگاه و بصیر به وجود آمد و اسلام انگلیسی را به وجود آورد، امروز نیز استمرار دارد و در نهایت اسلام آمریکایی را ترویج می‌کند! 
یکی از غرب‌زدگان وابسته به آمریکا را مشاهده می‌کنیم که چگونه همان جریان انگلیسی پیرایشگری اسلام در مشروطه را پس از پیروزی انقلاب اسلامی اینگونه مطرح می‌کند: 
"اگر بتوانیم دین را پاکسازی کنیم، شریعت را آزاد کرده‌‌ایم"(13) 
"شریعت آزاد" که از آن یاد می‌شود، همان شریعتی است که آمریکا می‌پسندد و منافع این قدرت استعماری را حفاظت می‌کند! 
بنگرید این مخالفان اسلام، چگونه از اسلام و شریعت آزاد حمایت می‌کنند! راستی آیا جای پای این اسلام پیرایش یافته و مورد نظر عناصر و جریان‌های غرب‌گرای دلباختة آمریکا را در سرزمین‌های اسلامی به ویژه ایران نمی‌نگریم. آیا آثار مخرب این دیانت و شریعت یعنی "اسلام آمریکایی" را مشاهده نمی‌کنیم و نمی‌اندیشیم که چگونه این تفکر در همان حال که معتقد به اسلام بدون جهاد با دشمنان و مبارزه با ظالمان و مستکبران و دفاع از دین و سرزمین و نوامیس و منابع ثروت مسلمین است، اصل "صلح کل" را به محیط فکر و ذهن بسیاری از جوانان مسلمان ناآگاه وارد می‌کند و از طرفی دیگر با شعارهای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر غربی و آمریکایی هرگونه تحرک و فعالیت سازنده را از جوانان سلب می‌کند؟ 
آیا دقیق و عمیق نمی‌شویم که اسلام آمریکایی در عین حال که حق دفاع از تعدی و تجاوز به جامعه و کشور و مردم آمریکا را ضروری می‌داند، دفاع مسلمانان در برابر ازتهاجم و ستم متجاوزان و اشغالگران صهیونیستی را "تروریسم" می‌نامد؟! 
جریان‌های غرب‌گرای وابسته به آمریکا پس از پیروزی انقلاب برای تحقق اهداف خود در مهیا کردن زمینه‌های بازگشت سلطه آمریکا به این نتیجه رسیدند که باید جریان‌های معتقد به پیرایش دین متشکل شوند و به جریان‌سازی‌های فرهنگی و سیاسی مخالف با انقلاب و نظام اسلامی بپردازند. این عناصر دربارة ضرورت این تشکل و نیز گروه‌های جمع‌آمده در آن این گونه نظر می‌دهند: 
"منطق و عقل حکم می‌کند که کوشش بشود این چهار خانواده سیاسی ایران متشکل بشوند: 1- جریان مشروطه‌خواهان به عنوان بخشی از کسانی که به دنبال نظام پادشاهی هستند 2- بخشی از نیروهای ملی که تفکر جمهوری‌ خواهی دارند 3- بخشی از چپ‌ها که امروز اندیشة ملی دارند، یعنی ایدة سوسیالیسم را با حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران و آزادی به گونه‌ای پیوند داده‌اند و درواقع می‌شود گفت که اندیشه‌های سوسیال دموکراتی دارند. 4- یک بخش هم از نیروهای اسلامی که تفکرات اعتدالی دارند."(14) 
در این اظهارات برای مقابله با اسلام و انقلاب، "مشروطه‌خواهان" همان اذناب نهضت مشروطه می‌باشند و طرفدار استقرار نظام شاهنشاهی در ایران هستند و در نهایت اسلام را از حقایق تهی می‌کنند و به صورت اسلام غربی و از نوع انگلیسی و آمریکایی به جوانانی که قبلا به شستشوی فکری آنها پرداخته‌اند عرضه می‌دارند. 
"جمهوری خواهان" کسانی هستند که با قوانین اسلام و حضور آن در عرصة سیاست مخالفند و حکومت"جمهوری منهای مذهب" را می‌طلبند. این‌ها تفاوتی با مشروطه‌خواهان حامی نظام سلطنتی و پادشاهی ندارند جز آن که شکل حکومت مورد نظرشان با هم متفاوت است و در عین حال هدف آنان روی کار آوردن همان عناصری است که خوی پادشاهی دارند و هر دو آمال و آرزو‌هایشان را در نظام حکومتی آمریکا متجلی می‌بینند. 
"چپ‌گرایان ملی یا سوسیال دمکرات‌ها" کسانی هستند که در نفی و خروج اسلام ناب و اصیل از چرخه سیاست و حکومت با دیگر گروه‌ها مشترک هستند و اتفاقا به دلیل همین اشتراک در استراتژی و خط مشی است که به گردهم‌جمع می‌شوند و با هم همکاری می‌کنند. 
"گروه اسلامی معتدل" که این گونه مورد توجه و استقبال جریان‌های غرب‌گرای آمریکایی قرار گرفته‌ است، مسلمانانی هستند که به صورت یک جریان خاص و در همان حال که خود را تابع اسلام می‌دانند، با پیوند دین و سیاست و حکومت مخالف می‌باشند و طرفدار انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران غرب‌گرا می‌باشند و در نهایت به تشکیل دولت و حکومتی راغب هستند که با آمریکا تعامل داشته باشد و این کشور استعماری را به عنوان یک قدرت برتر بپذیرد و طبیعی است که چنین حاکمانی باید در برابر فشارها و تشرها و تهدیدها و عملکردهای ضد شرع و قانون و آزادی و عدالت که از آنها صادر می‌شود مرعوب باشند و سکوت اختیار کنند! 
اینک نسل جوان ما بینیدیشد که در کجا قرار دارد و کشورش در گذشته و حال با چه جریان‌های خزنده و خطرناکی مواجه بوده و هست و چگونه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی توانست همه تجربه‌های تلخ نهضت مشروطه را به روزهای شیرین پیروزی بر استعمار خارجی و استبداد داخلی تبدیل کند و آزادی و استقلال برای این مملکت به ارمغان آورد. 
آیا نباید از این دستاورد و پیروزی بزرگ و بی‌نظیر مراقبت ‌کنیم و در حفظ و تداوم آن به جان بکوشیم؟ و آیا اولین و مهم‌ترین گام برای نگهداری و صیانت از این ارمغان بزرگ، آشنایی با وقایع و رخدادهای تاریخی و اندوختن تجربه‌های راهگشا و مقصدرسان نمی‌باشد؟ 
آنچه که درباره تحرک مخرب جریان‌های معتقد به پیرایشگری دینی مطرح کردیم و این جریان را هدف مشترک اسلام انگلیسی و اسلام آمریکایی نامیدیم، گامی است در مسیری که به صیانت از پیروزی بزرگ ملت مسلمان منتهی می‌شود. 
*پاورقی: 
1- مراجعه شود به تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج6 . در این مجلد از ابتدا تا انتها موضوع نهضت اصلاح دینی در غرب بررسی شده است. 
2- قرآن کریم، سوره جاثیه(45)، آیه 20 
3- سوره یوسف(12)، آیه 2 
4- سوره بقره(2)،آیه 219 
5- سوره علق (96)، آیه 5 
6- سوره جمعه(67)، آیه 3 
7- کلام حضرت امام جعفر صادق(ع)، الحدیث، ج1، ص 171 
8- کلام حضرت امام علی‌بن‌ابیطالب (ع)، همان منبع 
9- کلام حضرت امام جعفر صادق(ع) ، همان منبع 
10- ویل دورانت در جلد ششم کتاب تاریخ تمدن، ضمن پرداختن به اوضاع نابسامان مسیحیت و انحرافات کلیسا، در فصل 30 ص 776 تا 890 تحت عنوان "نبوغ اسلام" تلاش‌ها و پیشرفت‌های علمی مسلمین در علوم و فنون مختلف را در برابر دشمنی‌های کلیسای مسیحی ، به رخ می‌کشد. 
11- روحانیت و مشروطه، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 607 
12- هویت، مسعود خرم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، ص 46 
13- همان مدرک، ص 60 
14- همان مدرک، ص 47 
* تفکر دو جریان با یک هدف در دو عصر: 
- جریان حامی اسلام انگلیسی در عصر مشروطه: باید اصلاح و پاکسازی دین از راه پروتستانیسم اسلامی تحقق یابد. 
- جریان حامی اسلام آمریکایی در عصر حاضر: اگر بتوانیم دین را پاکسازی کنیم، شریعت را آزاد کرده‌ایم. 
* "گروه اسلامی معتدل" که دراظهارات طرفداران اسلام آمریکایی از آن حمایت شده، در عین حال که خود را تابع اسلام می‌دانند، با پیوند دین و سیاست مخالفند و طرفدار انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران غرب‌گرا می‌باشند و در نهایت به تشکیل دولتی راغب هستند که با آمریکا تعامل داشته باشد و این کشور استعماری را به عنوان قدرت برتر بپذیرد و تابع سیاست‌های او باشد. 
* نسل جوان ما باید بیندیشد که در کجا قرار دارد و کشورش در گذشته و حال با چه جریان‌های خزنده و خطرناکی مواجه بوده و هست و چگونه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی توانست همة تجربه‌های تلخ نهضت مشروطه را به روزهای شیرین پیروزی بر استعمار خارجی و استبداد داخلی تبدیل کند و آزادی و استقلال برای این مملکت به ارمغان آورد.

 


مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
Mi6 عامل انفجار سفارت ایران در لندن ، استحاله مشروطیت توسط انگلیس از دیدگاه رهبری ، استعمار انگلیس ، استعمار انگلیس، تأسیس محافل و لژهای فراماسونری در ایران و تأثیر ، امان از دست انگلیسی‌ها... ، انگلیس دستور تعطیلی سفارت ایران در لندن را صادر کرد ، انگلیس عامل قتل کنسول آمریکا در تهران ، انگلیس متهم ردیف اول هولوکاست ایرانی ، انگلیس و نسل کشی 10 میلیون ایرانی ، اهداف انگلیس از آفرینش فرق? وهابیت ، بازخوانی اسنادی از مداخلات انگلیس در ایران ، بزرگترین تظاهرات ضددولتی در انگلیس برگزار شد ، بی حرمتی به حجاب و نقش استعمار انگلیس ، بیانیه 4 اتحادیه بزرگ دانشجویی ، پیرایش‌گری دینی هدف مشترک اسلام انگلیسی و اسلام آمریکایی ، تایمز لندن: تنفر از انگلیس، سراسر ایران را فراگرفته است ، تصاویر تازه از ورود دانشجویان به لانه روباه ، تصاویری جدید از اتفاقات باغ قلهک ، تصویر مطالب و عکس توهین آمیز سایت سفارت انگلیس علیه ایران ، تکمیلی ، جاسوسی انگلیس در پوشش فعالیتهای فرهنگی ، دادگاه میکونوس و موضع عزتمندانه رهبری ، دانشجویان 6 دیپلمات انگلیسی را گروگان گرفتند ، دانشجویان، باغ قلهک انگلیس را تسخیر کردند ، سفارت انگلیس در تهران تعطیل شد ، شعله‌های آتش در قلهک ، غروب تاریک 28 مرداد ، قرارداد استعماری 1919 وثوق الدوله بین ایران و انگلیس ، قطع رابطه با بریتانیای صغیر مطالبه تاریخی ما بود/ جشن شکرگزاری ب ، لاریجانی: امضاها به حدنصاب برسد؛ طرح سؤال از رئیس جمهور به جریان ، مجلس پیگیر حمله به سفارت ایران در لندن ، معترضان انگلیسی ساختمان «پانتون» در قلب لندن را تصرف کردند ، موضع عزتمندانه رهبری و بازگشت ذلت بار سفرای کشورهای اروپائی در م ، نامه‌ای از سفارت انگلیس ، نگاهی به بغض و کینه تاریخی در روابط تهران- لندن ، هولوکاست فجیع انگلیسی در ایران : مرگ 9 میلیون ایرانی بیگناه ،
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ