90/9/9
8:31 ع
روابط ایران با بریتانیا هیچ گاه روابطی عادی و طبیعی و مانند رابطه با سایر کشورها نبوده است. این روابط همواره حالتی از سردی و دشمنی را عمدتا از طرف تهران در مقابل لندن با خود همراه داشته است. البته برای بررسی دقیق ماهیت این روابط نیاز به ارزیابی این رابطه از نگاه تاریخی هستیم؛ اساسا نگاه ایران معاصر به بریتانیا هیچ گاه نگاه مثبت و مناسبی نبوده است. وقتی به سال?های قبل از انقلاب باز می?گردیم یا حتی دورتر می?رویم و به زمانی که حتی پهلوی?ها هم روی کار نیامده بودند نگاهی می?اندازیم، شاهدیم که نگاه منفی و بدبینانه ایران نسبت به لندن وجود داشته است.
به نظر می?رسد دلیل تاریخی این موضوع به این مساله بر می?گردد که انگلیس یک قدرت خارجی مسلط بوده و در طول تاریخ بر اساس منافع ملی خود تصمیماتی را اتخاذ کرده که منافع ملی ایران را تهدید می?کرده و اقتصاد، فرهنگ، سیاست و زندگی روزمره مردم ایران را تحت تاثیر قرار می?داده است.
بر این اساس همواره حالت بغض و کینه تاریخی در نگاه ملت ایران نسبت به بریتانیا وجود داشته است. هیچ قدرت دیگری به مانند بریتانیا در ایران از این قدرت و نفوذ برخوردار نبود. به عنوان مثال امریکایی?ها یا فرانسوی?ها یا آلمانی?ها هیچ گاه قدرت و تاثیرگذاری انگلیس را در صحنه سیاسی و اقتصادی ایران نداشتند. انگلیسی?ها از قرن نوزدهم در پیگیری امتیازات و منافع اقتصادی درصدد گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی?شان در منطقه و ایران بر آمدند و در موارد زیادی تصمیمات و سیاست?هایشان علیه مصالح و منافع ملی ایران بوده است. با این حال انگلیسی?ها همچنان منافع و اهداف خود را در ایران برای سال?های درازی پیش بردند.
نکته دوم که از نکته اول ناشی می?شود این است که در موارد بسیاری انگلیسی?ها مجبور می?شدند در امور داخلی ایران دخالت کنند؛ بعضا دخالت?ها صریح و مستقیم بوده و در مواردی هم این دخالت?ها به صورت غیر مستقیم بوده؛ به این صورت که بر برخی از شخصیت?ها و رجال ایرانی نفوذ داشتند و از طریق آنها سیاست?های لندن و سفارت انگلیس در ایران را پیش می?بردند. تاکید دارم که در بسیاری از موارد این سیاست?ها به زیان ایران و مردم کشورمان بود، اما به نفع انگلیس و اهداف و منافع آن?ها بود. این کشور نذر نداشت که در سیاست?های خود مصالح و منافع کشورهای تحت سلطه مانند ایران را هم در نظر بگیرد!
انگلیسی?ها و مشروطیت در ایران
سابقه منفی انگلیس در ایران در جریان مشروطه هم دیده می?شود؛ در این زمان انگلیسی?ها به صورت صریح و علنی از جریان مشروطه حمایت می?کردند و دلیل آن هم روشن بود. چراکه انگلیسی?ها خواهان نظام?های انتخابی و آزاد بودند و برای تحقق ایده نظام لیبرال دموکراسی آزاد در ایران از جریان مشروطیت حمایت می?کردند. اما اشکال از اینجا بوجود آمد که بعد از مدتی سیاست انگلستان نسبت به مشروطه تغییر پیدا کرد به این معنا که روس?ها از همان روزهای آغاز نهضت مشروطه درست برعکس انگلیسی?ها مخالف این جریان در ایران بودند. نظام روسیه یک نظام اقتدارگرا و سرکوب?گر بود و نمی?توانست یک نظام لیبرال دموکراسی را در همسایگی خود یعنی در ایران تحمل کند.
بر این اساس روس?ها از همان ابتدای کار بشدت با مشروطه و مشروطه خواهی در تعارض بودند و شاهدیم که کار حتی به حمله نظامی به ایران برای ساقط کردن مشروطیت رسید. مشروطه خواهان اعدام شدند، آذربایجان ایران اشغال شد و حتی تهدید کردند که تهران را هم اشغال می?کنند و مجلس را به توپ خواهند بستند. در آخر هم مجلس را توسط نیروهای قزاق و البته به خواست دولت ایران به توپ بستند.
زمانی که روس?ها به سلاخی مشروطه در ایران پرداختند، ایرانی?ها انتظار داشتند که انگلیس حداقل از مشروطیت دفاع کند اما این اتفاق نیفتاد. علت هم مشخص بود چراکه مناسبات بین?المللی در اروپا به شدت در حال تغییر بود و یک قدرت جدید به نام آلمان در اروپا در حال به قدرت رسیدن بود. این قدرت جدید هم تهدیدی برای روسیه بود و هم انگلیس را تهدید می?کرد. نهایتا جنگ جهانی اول حدود 15 سال بعد از مشروطه در ایران رخ داد و انگلیس و روسیه در یک جبهه در مقابل آلمان متحد شدند. این تغییر در عرصه مناسبات بین المللی موجب شد که انگلیس در مقابل هجمه روس?ها به مشروطیت در ایران سکوت کند. همین امر باعث شد که حتی نگاه مشروطه خواهان ایران هم نسبت به لندن تغییر کند.
نفت و ادامه نگاه بدبینانه تهران به لندن
نکته دیگری که باعث ادامه کدورت میان ایران و بریتانیا شد مساله نفت بود. امتیاز دارسی در 1901 به انگلیسی?ها واگذار شد و بر اساس آن دارسی انگلیسی امتیاز اکتشاف نفت در ایران را بدست آورد. بر خلاف تصور تاریخی ما ایرانیان خیلی معلوم نبود که دارسی بتواند بر اساس این امتیاز به نفت برسد. در شش سال اول فعالیت او در ایران، انگلیسی?ها به نفتی نرسیدند اما بعد از شش سال دستیابی به نفت امکان پذیر شد.
بر اساس قرارداد دارسی ایران هیچ هزینه?ای برای اکتشاف نفت پرداخت نمی?کرد و تنها از 16 درصد نفت حاصله بهره?مند بود. به تدریج با افزایش استخراج نفت، ایرانی?ها متوجه ارزش و اهمیت نفت شدند و تقریبا از همان اوایل ایرانی?ها در فکر افزایش درآمد کشور از بابت نفت بودند. اما قراردادهای منعقده با شرکت?های خارجی و بی?ثباتی دولت?ها در ایران مانع تحقق این خواسته می?شد.
این روند تا آغاز عصر رضاشاه ادامه داشت. در این زمان برای اولین بار دولتی متمرکز در ایران سر کار آمده بود و رضاشاه هم تلاش داشت حقوق ایرانی?ها را با استفاده از ابزار نفت ارتقا دهد. بر این اساس رضاشاه قرارداد دارسی را لغو کرد اما با فشار انگلیسی?ها این قرارداد لغو شده جای خود را به قرارداد 1913 داد. این قرارداد از بسیاری جهات از قرارداد دارسی بهتر بود. بر اساس آن شرکت نفت موظف می?شد که هر ساله درصدی از پرسنل شرکت را به ایرانی?ها اختصاص دهد.
نکته اینجاست که مساله نفت هم به دو صورت موجب ادامه خدمت تاریخی ایران و بریتانیا شد؛ اول اینکه ایرانیان همواره احساس می?کردند که در مورد نفت متضرر شده?اند و انگلیسی?ها حق ایران را آنگونه که باید به ایرانی?ها نمی?پردازد و ثروت ایران را غارت می?کند. و دومین مساله آن بود که ایرانی?ها احساس می?کردند لندن بواسطه مساله نفت در امور داخلی ایران دخالت می?کنند.
دخالت انگلیسی?ها در امور ایران تا جنگ جهانی دوم همچنان باقی ماند. در این زمان به دلیل خصومت تاریخی ملت ایران از انگلیس، تهران از آلمان در جنگ پششتیبانی کرد. گرچه دولت رضاشاه در جنگ جهانی دوم اعلام بی?طرفی کرده بود. اما این بی?طرفی واقعی نبود و شمار زیادی آلمانی در ایران فعال بودند. دولت ایران این حضور آلمان?ها را در راستای ساخت راه?آهن و کارخانجات ذوب آهن در ایران می دانست اما انگلیسی?ها معتقد بودند که علی رغم اجرای پروژه?های سنگین در ایران توسط آلمان ها، در میان آنها جاسوسان آلمانی هم وجود دارد. بر این اساس متحدین از ایران خواستند که آلمان?ها را اخراج کند. لذا شاه این خواسته را نپذیرفت و سرانجام انگلیسی?ها تصمیم گرفتند به حکومت رضاشاه در ایران پایان دهند.
بعد از اشغال ایران در شهریور 1920، حضور انگلیسی?ها در ایران بسیار بیشتر شد و سهم بیشتری در شرکت نفت پیدا کردند. آنها همچنین از طریق نفوذ در دربار، بر ملاکین جنوب کشور و روسای قبایل توانستند بر کنترل نفت هم اعمال نفوذ بیشتری کنند. به این ترتیب همچنان بدگمانی تاریخی نسبت به انگلیسی?ها در ایران ادامه پیدا کرد و در تمام 25 سال بعد از کودتای 28 مرداد این بدگمانی?ها استمرار داشت. در دوران پهلوی دوم شاه منظما از انگلیس فاصله گرفت و هر چه بیشتر به سوی امریکا متمایل شد به گونه??ای که در سال?های 56 و 57 با اوج گیری حرکت?های انقلابی در ایران شاه معتقد بود که انگلیسی?ها در حال انتقام گیری از او هستند.
این بدگمانی نسبت به انگلستان همچنان باقی ماند و مساله جزایر سه گانه ایرانی و بحرین در خلیج فارس بر بی?اعتمادی میان تهران و لندن افزود چرا که بسیاری از ایرانی?ها معتقد بودند که لندن باعث جدایی بحرین از ایران شد.
ادامه بی اعتمادی?ها بعد از انقلاب
بعد از انقلاب اسلامی دید منفی نسبت به انگلستان همچنان ادامه داشت. این بدگمانی مردم ایران نسبت به امریکا ظاهر شد و سفارت امریکا در تهران به اشغال در آمد و روابط دو کشور قطع شد اما در مورد انگلیس این حالت هیچ گاه بوجود نیامد. در عین حال که بسیاری از جریانات رادیکال در ایران همواره خواهان قطع رابطه تهران و لندن بوده اند، اما تاکنون این مساله اتفاق رخ نداده است.
البته دیدگاه این گروه?ها تنها معطوف به سابقه استعماری انگلیس در ایران نیست بلکه آنها باور دارند که لندن همچنان در برخی موارد اقدام به مداخله در ایران می?کند. آنها حوادث پس از 22 خرداد سال 88 را هم به نوعی با دخالت?های انگلیس مرتبط می?دانند و معتقدند که سفارت انگلیس و دولت این کشور در ناآرامی?های پس از انتخابات در ایران بسیار دخیل بوده است.
در واقع این بغض و کینه همواره نسبت به انگلیس در ایران ادامه داشته است. کینه?ای که از دخالت?های انگلیس در امور داخلی ایران تا موضوع نفت و جزایر سه گانه را شامل می?شده و از قرن نوزدهم همواره ادامه داشته است. در عین حال از این واقعیت نباید فرار کرد که انگلستان عقلا، منطقا و طبیعتا باید بدنبال حفظ مصالح و منافع خود در ایران می?بود. همچنین بسیاری از مسائل که به انگلیس نسبت داده می?شود کاملا منطق با واقعیت نیست.
به نظر می?رسد بسیاری از نقش?هایی که برای انگلیسی?ها در نظر گرفته?ایم بیش از واقعیت بوده است. اینکه به طور تاریخی ما انگلیسی?ها را در هر مساله?ای در ایران دخیل می?دانیم، چندان درست نیست. حکومت در ایران قبل و بعد از انقلاب تلاش کرده هر مخالفتی را به نوعی به انگلیسی?ها نسبت دهد. معتقدم که اینگونه نبوده و ما برای نقش انگلیس در ایران بیش از اندازه اغراق کرده?ایم. در مجموع به نظر می?رسد ما ایرانی?ها بروی نقش انگلیس در ایران بیش از حد واقعی حساب باز کردیم و متقابلا در سایه این تصور، بغض و کینه ایرانی?ها نسبت به انگلیس هم در طول یک قرن گذشته استمرار داشته است.
نوع برخورد اخیر تهران نسبت به حوادث هفته گذشته در لندن هم ریشه در همان بغض و کینه تاریخی ایرانی?ها نسبت به انگلیس دارد. این بغض و کینه آمیخته?ای از حقیقت و مجاز و تصورات ذهنی و واقعیت?هاست. به نظر من روزی مورخین ایرانی باید یک بار دیگر به روابط ایران و لندن نگاه کنند و این توهمات و تصورات را کنار زده و واقعیت?ها را کالبدشکافی کنند.
90/9/9
7:58 ع
کودتای 28 مرداد در واقع یک اقدام براندازانه بود که از سوی انگلیس و آمریکا و همکاری عواملشان در ایران قطعا برای نابودی ملی شدن صنعت نفت طراحی شد.
کودتای 28 مرداد از برهههای حساسی است که خوی استکباری و استعماری آمریکا و انگلیس در تاریخ ایران نمودار شد. عوامل متعددی در شکلگیری این کودتا دخیل بود. از آن جمله است دوری مصدق از آیتالله کاشانی و نیز عدم اعتقاد مصدق به توده. همین امر سبب شد نیروهای وابسته به انگلیس در جریان کودتا نقش ایفا کنند.
کودتای 28 مرداد در واقع یک اقدام براندازانه بود که از سوی انگلیس و آمریکا و همکاری عواملشان در ایران قطعا برای نابودی ملی شدن صنعت نفت طراحی شد.
هرچند دولت دکتر مصدق به عنوان مجری صنعت ملی شدن نفت سمبل این مبارزه بود اما همه این مبارزه نبود. انگلیسیها و آمریکاییها با توجه به اینکه نهضت لطمات زیادی به منافع نامشروع آنها وارد میکرد، با وجود غارت چندین ساله به خصوص توسط انگلیسیها، به دنبال جلوگیری و از بین بردن نهضت بودند.
کودتای انگلیسی-آمریکایی
کودتای 28 مرداد یک امر ناخواسته نبود، بلکه برنامهریزی و تصویب شده بود. این کودتا بر طبق اسناد سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس در دیماه سال 31 طراحی و تصویب شده بود، در واقع زمانی که هیئتهای انگلیسی و آمریکایی با هدف ملغی کردن باطنی مباحث ملی شدن صنعت نفت ایران برای مذاکره با مصدق به کشور ما آمدند و فهمیدند که این خواسته آنها با پاسخهای منفی مصدق مواجه است، به این نتیجه رسیدند که با مذاکره نخواهند توانست منافع نامشروع خود در ایران را از طریق مذاکره به پیش ببرند و لذا بحث کودتا را طراحی کردند.
در آن سالها نگاه مردم و شخصیتها به آمریکا و انگلیس متفاوت بود. در واقع هر چند این دو کشور در خفا با یکدیگر متحد بودند اما آمریکا تا آن زمان سابقه منفی چندانی در ایران نداشت و این در حالی بود که عدهای در داخل ایران حتی نسبت به آمریکا نگاه مثبت هم داشتند، اما در مقابل تا حدی بسیار زیادی، نگاه منفی نسبت به انگلیس وجود داشت.
به همین دلیل بود که مصدق برای فرار از شرّ انگلیس به آمریکا پناه میبرد و امیدوار بود که آنها یک میانجیگری را در این میان تدارک ببینند. امروز میتوان گفت که این یکی از بزرگترین اشتباهات مصدق بود.
در واقع شبکه قدیمی جاسوسی انگلیس در ایران کاملا در روند ماجرا شرکت داشت و توانست از ظرفیتهای آمریکاییها در ماجرای کودتای 28 مرداد بهرهبرداری کند.
مصدق یک سکولار تمام عیار بود،یکی دیگر از عوامل زمینه ساز کودتا اختلاف دیدگاه سران نهضت بود. در واقع ملی شدن صنعت نفت حاصل وحدت سران نهضت و اتحاد سران آن اعم از ملی و مذهبیون بود، در واقع حتی کسانی که چهره مذهبی داشتند، به دلیل سفارشات دینی به مباحث ملی توجه ویژهای داشتند، اما این اتحاد بعدها به دلایلی دچار نقص و رکود شد و کدورتهایی بین طیفهای حاضر در جریان ملی شدن صنعت نفت شکل گرفت.
علمداران نهضت تاریخی ملی کردن صنعت نفت پس از گذشت چند سال به واسطه انحرافات برخی ملیون، رودرروی یکدیگر قرار گرفتند و با وجود آنکه میخواستند هنوز نهضت و دولت مردمی برای کشور استبدادزده ایران باقی باشد، هر کدام به راهی رفتند.
مصدق یک سکولار تمام عیار بود. اما قبل از نخستوزیری سعی داشت از ظرفیت آیتالله کاشانی برای بسیج مردم برای هدفها استفاده کند.
اما در پی بروز برخی اختلافات مصدق به سمت دولتش رفت و آیتالله کاشانی با مردم باقی ماند. انگلیس که با ملی شدن صنعت نفت عملا از چپاول منابع نفتی ایران بازمانده بود، اینبار به کمک آمریکا شتافت و نتیجه آن شد که امثال شعبان بیمخ، خواست و اراده مردم را در راستای منافع آمریکا و انگلیس چپاول کردند.
یکی دیگر از عوامل کودتای 28 مرداد، تلاش گسترده شبکه انگلیسیها برای اختلافافکنی، ناامید کردن مردم و سیاهنمایی بود که از همه دستگاههای مطبوعاتی و شبکهها و مراکز تجمع آن روز به کارگیری کردند. این اوضاع زمانی که اختلاف رهبران نهضت شدیدتر شد، پر رنگتر شد، در نتیجه مردم دچار نوعی سرگیجگی و عدم تمرکز برای تشخیص تصمیم درست شدند. مردم نتوانستند بفهمند باید کدام طرف حرکت کنند و کدام سمت بروند و علیرغم شور و صلابتی که نهضت در ابتدا داشت به اهداف خود برسد.
کودتای آمریکایی – انگلیسی سرانجام در بحبوحه سرگردانی مردم در 28 مرداد 32 دولت مصدق را با استفاده از افرادی نظیر شعبان بی مخ ها ساقط کرد.